وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز
وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز

امروز و دیروز - مناجات بعد از نیمه شب!

عجب روزهایی بود این دو روز! 

کارهایی کردم که ممکنه خیلی مهم و سرنوشت ساز باشه برام. البته هنوز هیچ چیز معلوم نیست

 


از همه اینها که بگذریم 

حال الان من اینطوریه: 

تا ساعت دوازده و نیم شب برنامه بنویسی بعد آخرش ببینی که فایل جی اس تی ال کار نمیکنه بعد بیایی که ران تایم و سرور رو درست کنی میزنی همه رو خراب میکنی! 

حالا ساعت یک شب مجبورم از اول بشینم ایکلیپس جدیدتر رو دانلود کنم به جای اسپرینگ تولز! و بعدش ران تایم آپاچی رو روش نصب کنم تا تازه بعدش دوباره از اول برنامه ام رو بنویسم! 

نابود شدم اساسی! 


آپدیت:

بعد از دو ساعت کلنجار و لجبازی کردن بالاخره این جی اس تی ال راضی به همکاری شد! 

عای دکتر

دیروز خیلی کارها کردم که یکیش خیلی مهم بود و بعدها در موردش شاید بنویسم! 

در آخر روز هم رفتم پیش دکتر به خاطر جوشهایی که روی پاهام زده بود. 

یه نکته جالب رو بهش پی بردم تو ویزیت امروز! 

اینکه من مدتها! شاید هم سالها به قسمت پایین سمت چپ قوزک پای چپم نگاه نکرده بودم! 

دکتر میگه چقدر کبودش کردی از بس خاروندیش! میگم کجا من که ندیدم. میگه اینجا! 

یعنی هر کاری میکردم ببینمش خیلی سخت بود تا اینکه پاهام رو دراز کردم بعد کمرم رو خم کردم به سمت چپ در حالت ایستاده اون ناحیه رو دیدم! و فهمیدم که چه فاجعه ای رو به بار آوردم! 

در ضمن فهمیدم که نه تنها مچ پا و کف پا بلکه بیشتر جاهای پام رو جوش زده بوده! 

هیچی دیگه دکتر طبق معمول قبل از هر کاری اول یه دونه آمپول زد و بعدش چندتا پماد و یه قرص! 

اینو هم باید به کلکسیون مریضی هام اضافه کنم! 

خط خطی ها

جدیدا نزدیک کف پام چند تا جوش بزرگ و نامتعارف زده، که ناچار باید دکتر رو ببینم . از صبح تا حالا دارم میخارونمشون! 

=================================================================================================

دیگه دارم کم کم به ماشین جدید عادت میکنم ، همچنین به شرایط جدید

=================================================================================================

در دو هفته ای که گذشت کلید یک اتفاق مهم برام زده شد که البته حدود یک سال و نیم طول میکشه تا نتیجه اش رو ببینم امیدوارم که خوب باشه. 

=================================================================================================

خیلی دوست دارم کمی سیاسی اینجا بنویسم اما هم دوست ندارم به خیلی چیزها متهم بشم و هم اینکه وقت و حوصله بحث بعد از اون رو ندارم.

=================================================================================================

گاهی اوقات خدا رو شکر میکنم برای اینکه ناراحتی ای که الان پیش پای میگذاری باعث میشه که خوشحالی های بسیار بزرگتری در آینده داشته باشم 

=================================================================================================

کوهی ازمطالب در مورد برنامه نویسی جاوا دارم که حالا حالا وقت ندارم بنویسمشون و پست کنم

=================================================================================================

گاهی اوقات اعتراف کردن ها خیلی شیرینه! 

=================================================================================================

و دوباره تشک رو عوض کردم! زنگ زدم به شرکتش و گفتم این خوب نیست و اونها هم یک مدل دیگه برام فرستادن! نصف روز کامل طول کشید تا این رو برداشتم و اون رو گذاشتم! 

=================================================================================================

در هفته پیش رو، روز چهارشنبه یک روز سرنوشت ساز هست برام! شاید پنجشنبه هم مهم باشه 

=================================================================================================

چقدر من خوابم میاد همیشه! این خیلی بده و روی وجهه من خیلی تاثیر بدی گذاشته ! 

=================================================================================================

بلاگ اسکای هم ظاهرش عوض شده در این مدت! واقعاً اصلاً برای کاربرها ارزش قائل نیستند! بدون اینکه اطلاعی بدند وبلاگ رو تغییر میدند! البته خوب شده ها

=================================================================================================

چند هفته پیش آشپزخونه رو مورچه زده بود و مجبور شدم چند تا از این سم های تله ای بخرم و نسل شون رو منقرض کنم. بر اساس نوشته ای که روی سم بود بعد از اینکه مورچه ها اون سم رو میخوردند میرفتند تو لونه شون و اونجا به ملکه شون هم میرسوندند. این سم بعد از مدتی وارد عمل میشد و همه رو تو لونه میکشت حتی اونهایی که از سم نخورده بودند ولی به نوعی در تماس با مورچه های دیگه بودند. 

خلاصه، بعد از دو روز همه مورچه ها ناپدید شدند و من از قضیه خوشحال بودم. 

اما ظاهراً این یک عقب نشینی تاکتیکی بوده! و این بار مورچه ها با قدرت بیشتری وارد صحنه شدند! حتی بزرگتر هم شدند! نکنه این سم ها رو خوردند و قوی تر شدند! 

هیچی دیگه ، دارم روی روشهای نوین ترین برای مبارزه با اونها کار میکنم! تا ببینم چی میشه! 

پرچم امام رضا- دعوت - ماشین قدیمی و جدیدم - حاجی بابا

بالاخره فرصتی شد که هر چند سریع کمی از این روزها بنویسم 


تولد رضا در میلاد امام رضا! 

بعد از مدتها رفتم مسجد. دیروز میلاد امام رضا بود و نمیدونم چطوری پرچم روی گنبد حرم امام رضا رو بچه های مسجد آورده بودند. هر چند که هر سال ماه محرم پرچم های حرم امام حسین و حضرت اباالفضل رو از کربلا برای زیارت و یادآوری حادثه عاشورا میارند اما این یکی از ایران آورده شده بود. کارشون عالی بود. 


دوره داره روز به روز سختتر میشه! امروز نشستم یه برنامه ماشین حساب نوشتم! شاید دفعه بعدی کدش رو بزارم اینجا. هر چند که ممکنه اصلاً مهم نباشه این وبلاگ هم به نوعی دفتر یادداشت و خاطرات من هم هست 

چند روز پیش مدیر آموزشی برام ایمیل زد که استادها تو و یکی دیگه از دانش آموزها رو به عنوان انتخاب شایسته برای بحث و گفتگو در مورد سیستم آموزشی انتخاب کردند و لطفاً یه روز رو اعلام کن که جلسه ارزیابی داشته باشیم. خیلی سورپرایز شدم چون واقعاً من میدونم که خیلی ها هستند که از من خیلی خیلی بهتر هستند اما چرا من رو انتخاب کردند نمیدونم. به رئیس ایمیل زدم که به نظر من خیلی از من هم بهتر هستند. ایشان هم در جواب نوشتند برای این کار نیاز نیست که بهترین کد نویس این دوره باشی. به هر حال قبول کردم و هفته دیگه یه ملاقاتی باهاشون خواهم داشت! 

حالا خدا کنه ضایع نشم! من بخدا اونقدرها بلد نیستم! 


ماشین قبلی ام رو فروختم! 

داشتم از ماشینم عکس میگرفتم که بعدا سر فرصت عکسهاش رو بزارم توی اپ برای فروش که همون موقع یکی از همسایه ها منو دید و گفت میخواهی ماشینت رو بفروشی ؟

گفتم آره ولی عجله ای هم ندارم. بعد از پرس و جو بهش قیمت پیشنهادی ام رودادم. فرداش برام پیام داد و منم بهش گفتم که من حتی وقت ندارم که ماشین رو بهت نشون بدم بزارش آخر هفته! 

آخر هفته با پسرش اومد و گفت در حقیقت این ماشین رو برای پسرم میخوام.این اولین ماشین عمر پسرش بود و اینقدر هیجان زده بود که کاملاً از چهره اش میشد تشخیص داد. پولشون کامل نبود بهش گفتم چون همسایه هستی و میدونم برای پسرت میخواهی میتونم قبول کنم که بقیه اش رو قسطی بهم بدی. 

پسره داشت از خوشحالی بال در میورد. اصلاً به حرفها و توضیحات من در مورد ماشین گوش نمیداد و وقتی سوییچ ماشین رو بهش دادم سریع روشن کرد و رفت کارواش! 


و اما ماشین جدیدم! 

تفاوت زیادی در رانندگی و احساس رانندگی با این ماشین جدید هست. به هر حال یک کراس آور(شاسی بلند) با ماشین کلاس سدان فرق داره. امکانات و قابلیتهای خیلی باحالی هم داره اما مصرف بنزینش خیلی بالاتره! از همین الان دلم برای اون ماشین قبلی ام که هیبرید هم بود تنگ شده! یک هفته تمام همه جا باهاش میرفتم تا باکش خالی میشد! یعنی به شدت کم مصرف بود! اما این یکی تقریبا دو برابر مصرف داره! 


حاجی بابا تمام عمر و زندگی منه! یعنی من این همه سختی و مشکلات رو که تحمل میکنم به خاطر اینه که دلم قرصه دعای حاجی بابا پیشم هست. 

قدر تمام دنیا دلم براش تنگ شده

وقت ندارم!

کاش یه سایتی پیدا میشد (یه چیزی مثل ساوند کلود) که توش فقط صحبت میکردی تا تایپ کردن! 

اصلاً وقت پست گذاشتن ندارم در حالی که کلی گفتنی دارم 

در حدی که صبح مسواک نمیزنم و به جاش اون محلول دهان شویه رو هورت میکشم و غرغره کنان میدوم سوار ماشینم میشم (البته میتونید حدس بزنید که وسطهای راه شیشه رو باید بکشم پایین و ..... بله!)  که اون چند دقیقه رو بتونم حداقل چند دقیقه زودتر سر کار برسم!

 در این حد اوضاع وخیمه این روزها! 

و این روزها

بالاخره سه روز تعطیل بودیم، این هفته حتی فشار درسی هم کمتر بود و چند تا موضوع کمتر داده بودند تا به قول خودشون بشینیم درس بخونیم و آماده بشیم برای هفته های بعدی! 

بسی خوابیدیم در این چند روز! حسابی رفع خستگی نمودیم و هم اکنون از شدت پرخوابی خسته ایم! 

من عجب آدمی هستم! دیگه اون شور و شوق گذشته رو ندارم که برم بیرون و ولگردی کنم! همش دنبال آرامش و یک گوشه کز کردن شدم! خیلی از این حالت این روزهام بدم میاد! شاید علت اصلی اش این باشه که خیلی خودم رو درگیر کار و درس و مشکلات زندگی کردم ! 

===========================================================================================================================

هشتگ خاله سوسکه 

یک سریال موزیکال و فانتزی! 

دارم این روزها میبینمش، به بهاره کیان افشار اصلاً نمیومد که اینقدر ناز و ادا داشته باشه! 

از همین تریبون باید اعلام کنم که هر پسری که به نازنین بیاتی کراش نداشته باشه باید به پسر بودنش مشکوک بود! چقدر خوشگل و نازه این دختر! 

راستش ته چهره اش منو یاد یکی که خیلی دوستش داشتم میندازه. (شاید هنوزم اون بی وفا رو دوست داشته باشم)

=========================================================================================================================

یک ماشین جدید خریدم! خیلی از دوستهام هنوز نمیدونند

خیلی هم خوشگله امروز براش بیمه شش ماهه گرفتم. البته نقد که نخریدم. سی  درصدش رو نقد دادم و بقیه اش رو قسطی باید پرداخت کنم! 

حالا به جمع اقساط ماهانه ای که باید پرداخت کنم این ماشین رو هم باید اضافه کنم! 

حسابی رفتم زیر بار قرض! 

مصاحبه کاری

در هنگام مصاحبه کاری چند تا سوال هست که 90 درصد مواقع پرسیده میشه. اگر مصاحبه کاری داشتید سعی کنید از قبل جواب قانع کننده ای برای این سوالها داشته باشید. میتونید این سوالها رو تو گوگل جستجو کنید تا جوابهای خوبی رو پیدا کنید 


1- از خودت برامون بگو 

این لینک به انگلیسی هست و راجع به این سوال قشنگ توضیح داده 

https://youtu.be/MmFuWmzeiDs


2- چرا میخواهید اینجا کار کنید؟

این لینک به انگلیسی هست و راجع به این سوال قشنگ توضیح داده 

https://youtu.be/SQssO3QNAlg


3- چقدر د راین زمینه کاری تجربه دارید؟ اگر برای بار اولتان هست که میخواهید این کار را تجربه کنید علت آن چیست؟



4-آیا تا بحال در کارهای قبلی خودتان ارتقاء شغلی و یا مورد تقدیر قرار گرفتید؟


5- یکی از بزرگترین و مشکلترین چالشهایی که در کارهای قبلی تان داشتید و شما توانستید آن را حل کنید را تشریح دهید


6- تا بحال تجربه مدیریت و رهبری گروهی را داشته اید؟


7- چقدر حقوق برای این کار مد نظر شماست؟ 


خداییش حافظه ما رو ....

امروز داشتم فولدرهای دسکتاپ لپ تاپم رو چک میکردم چشمم خورد به یک فیلمی که پارسال دانلودش کرده بودم منتهی وقت نکرده بودم که تماشاش کنم و همین طور به مرور زمان یادم رفته بود که فیلمی رو هم دانلود کردم! 

امروز نشستم (با وجود مشغله وحشتناک بالایی که دارم) یک سال بعد از دانلود اون فیلم، تماشاش کردم! 

یک کلیپ بسیار با معنا

این ویدیو کلیپ رو یکی از دوستانم دیروز تو فیسبوک برام فرستاد 

واقعا یک درس مهمی برای من یکی حداقل بوده که هیچ وقت کسی را که میدانید ظرفیتش را ندارد بزرگ نکنید.

شما هم خواستید ببینید 



سق سیاه

خداییش تو یکی از چیزهایی که خیلی توش مهارت دارم همین چشم زدن خودم هست!