ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بالاخره سه روز تعطیل بودیم، این هفته حتی فشار درسی هم کمتر بود و چند تا موضوع کمتر داده بودند تا به قول خودشون بشینیم درس بخونیم و آماده بشیم برای هفته های بعدی!
بسی خوابیدیم در این چند روز! حسابی رفع خستگی نمودیم و هم اکنون از شدت پرخوابی خسته ایم!
من عجب آدمی هستم! دیگه اون شور و شوق گذشته رو ندارم که برم بیرون و ولگردی کنم! همش دنبال آرامش و یک گوشه کز کردن شدم! خیلی از این حالت این روزهام بدم میاد! شاید علت اصلی اش این باشه که خیلی خودم رو درگیر کار و درس و مشکلات زندگی کردم !
===========================================================================================================================
هشتگ خاله سوسکه
یک سریال موزیکال و فانتزی!
دارم این روزها میبینمش، به بهاره کیان افشار اصلاً نمیومد که اینقدر ناز و ادا داشته باشه!
از همین تریبون باید اعلام کنم که هر پسری که به نازنین بیاتی کراش نداشته باشه باید به پسر بودنش مشکوک بود! چقدر خوشگل و نازه این دختر!
راستش ته چهره اش منو یاد یکی که خیلی دوستش داشتم میندازه. (شاید هنوزم اون بی وفا رو دوست داشته باشم)
=========================================================================================================================
یک ماشین جدید خریدم! خیلی از دوستهام هنوز نمیدونند
خیلی هم خوشگله امروز براش بیمه شش ماهه گرفتم. البته نقد که نخریدم. سی درصدش رو نقد دادم و بقیه اش رو قسطی باید پرداخت کنم!
حالا به جمع اقساط ماهانه ای که باید پرداخت کنم این ماشین رو هم باید اضافه کنم!
حسابی رفتم زیر بار قرض!
در هنگام مصاحبه کاری چند تا سوال هست که 90 درصد مواقع پرسیده میشه. اگر مصاحبه کاری داشتید سعی کنید از قبل جواب قانع کننده ای برای این سوالها داشته باشید. میتونید این سوالها رو تو گوگل جستجو کنید تا جوابهای خوبی رو پیدا کنید
1- از خودت برامون بگو
این لینک به انگلیسی هست و راجع به این سوال قشنگ توضیح داده
https://youtu.be/MmFuWmzeiDs
2- چرا میخواهید اینجا کار کنید؟
این لینک به انگلیسی هست و راجع به این سوال قشنگ توضیح داده
https://youtu.be/SQssO3QNAlg
3- چقدر د راین زمینه کاری تجربه دارید؟ اگر برای بار اولتان هست که میخواهید این کار را تجربه کنید علت آن چیست؟
4-آیا تا بحال در کارهای قبلی خودتان ارتقاء شغلی و یا مورد تقدیر قرار گرفتید؟
5- یکی از بزرگترین و مشکلترین چالشهایی که در کارهای قبلی تان داشتید و شما توانستید آن را حل کنید را تشریح دهید
6- تا بحال تجربه مدیریت و رهبری گروهی را داشته اید؟
7- چقدر حقوق برای این کار مد نظر شماست؟
امروز داشتم فولدرهای دسکتاپ لپ تاپم رو چک میکردم چشمم خورد به یک فیلمی که پارسال دانلودش کرده بودم منتهی وقت نکرده بودم که تماشاش کنم و همین طور به مرور زمان یادم رفته بود که فیلمی رو هم دانلود کردم!
امروز نشستم (با وجود مشغله وحشتناک بالایی که دارم) یک سال بعد از دانلود اون فیلم، تماشاش کردم!
این ویدیو کلیپ رو یکی از دوستانم دیروز تو فیسبوک برام فرستاد
واقعا یک درس مهمی برای من یکی حداقل بوده که هیچ وقت کسی را که میدانید ظرفیتش را ندارد بزرگ نکنید.
شما هم خواستید ببینید
خداییش تو یکی از چیزهایی که خیلی توش مهارت دارم همین چشم زدن خودم هست!
من همیشه فکر میکردم من خنگ ترین آدم تو این دوره آموزشی فشرده هستم!
نگو از من خنگ ترم هست!
ولی خداییش چقدر غرور آدم میشکنه! من که خیلی شکسته شدم تو این دوره!
بالاخره برای مقابله با خستگی و بیخوابی ها مجبور شدم یه ماشین قهوه ساز بخرم! از اینهایی که سینگل سرو هست و برای اینکه آسونتر و تمیزتر (و البته گرانتر) در بیاد از کی کاپ به جای کافی معمولی برو شده استفاده میکنم! تا حدی اینم از این!
==============================================================================================================================
با اون خانم همکاری که هفته قبل دعوامون شده بود، آشتی نمودیم! همونطوری که خیلی راحت و سر یک موضوع کوچک دعوامون شده بود، خیلی راحت هم رفع کدورت شد! امروز به نحوی از همدیگه معذرت خواهی کردیم و همه چیز حل و فصل شد. گاهی فشار بیش از حد کاری باعث میشه که اعصاب ها سر جاش نباشه و آدم یوهویی منفجر بشه. اما هر در این حدی بودیم که کوتاه بیاییم
=============================================================================================================================
بعد از اینکه از ماجرای دعوای من و اون خانم تموم شدیم، رفتم سراغ یه جنجال دیگه! اینبار با یک پسر دیگه که تو انبار کار میکرد! البته دعوا که نه. در حد کل کل لفظی! سر یکی از وسایل انبار. خوشم اومد کم آورد! کلی خندیدیم بهش! چون رفته پیش رئیسش که رضا وسایل منو برداشته!
============================================================================================================================
حالا همه اینها به کنار!
قبلاً ها هم گفته بودم که تایم ناهار من با بقیه فرق میکنه، امروز وقتی اومدم تو آشپزخونه که ناهار رو گرم کنم، خانم خوشگله رو دیدم (این یه خانم دیگه است).
اوه مای گاد، این خانم خوشگل ترین و تو دل برو ترین خانم شرکت ما هست! هم از نظر قد و هیکل و هم از نظر قیافه و هم از نظر اخلاق! اصلاً همه چی تمومه!
همه پسرهای شرکت ما هم تو کف این خانم هستند!
همدیگه رو میشناسیم و گاهی هم صحبت میکنیمچون خیلی وقتها کارش تو بخش ما گیر هست!ولی از اونجایی که جلو من همش دوست پسرم دوست پسرم میکنه خب منم بیخیالش میشم. خداییش چه اخلاق گندیه بعضی از دخترها و زنها دارند جلو آدم هی از دوست پسر یا شوهرشون میگند! یعنی حتی ما یک هزارم درصد هم برامون مهم باشه! حالا شاید ما نخواستیم مخ شما رو بزنیم دیگه چرا غیر مستقیم پیام میدی.
خلاصه، دیدم تنها روی میز داره ناهارش رو میخوره، پر رویی کردم و گفتم میتونم رو میز شما ناهار بخورم. گفت البته.
منم پیتیکو پیتیکو کنان رفتم غذام رو تو مایکروویو گرم کنم! در همین اثنی بود که اون پسره پر رو توی انبار پیداش شد، به خانم خوشگله گفت میبینم که تنهایی داری غذا میخوری اومد بشینه و سر صحبت رو باز کنه که خانمه بهش گفت که نه من تنها نیستم با رضا هستم!
من که داشتم از آبسرد کن لیوانم رو پر میکردم گفتم آره خانم با منه.
پسره ول کرد رفت و همینطوری که داشت میرفت بلند گفت کاشکی منم از این به بعد دیرتر بیام برای ناهار!
یعنی داشت میسوخت از حسودی ها! آی دلم خنک شد!
رفتم به دختره گفتم دستت درد نکنه، درسته که محل ما نمیزاری و همش دوست پسرت رو به رخ ما میکشی ولی حداقل دمت گرم که منو جلو این پسره کم نیوردی!
اینقدر خندید که خودم هم شک کردم که لابدچیز خنده داری گفتم.
واقعاً اون کسی که اسم این برنامه رو جاوا گذاشته واقعاً یکی از با مسما ترین اسمهای دنیا رو گذاشته!
تا حالا سه تا لیوان کافی زدم و هنوزم خوابم میاد!
به جاوای بیشتری برای کار کردن با جاوا نیاز دارم!
در شرکت ما یک قانون نانوشته است که هر کسی یک اتفاق خوبی براش رخ میده یا احساس میکنه که مشکل جدی ای داره یک کیکی یا شیرینی یا برای همه یک وعده غذا میخره و میزاره روی میزی که توی آشپزخانه هست و یا یکی از میزهای اتاق گرافیک که ما هستیم. یه چیزی مثل حالت نذری داره اما اسمش رو نذری نمیزاریم.
معمولاً هم قدیمی تر و اونهایی که سن بالاتری دارند بیشتر این کار رو میکنند تا این فرهنگ همیشه تو شرکت باشه. البته قابل ذکر است که چون بنده هیچ وقت به کیک و شیرینی از نوع رایگان اش هرگز نه نگفتم، حتما این هم یکی از دلایل مهم اضافه وزن من هم بوده.
در این میان، در طول یک سال گذشته این مدیر بخش ما (مدیر گرافیک) در این زمینه خیلی فعال هست و هر هفته حداقل دو روزش با کیک و شیرینی میاد و میزاره روی میز! و ما هم میگیم بابا عجب آدم خوبیه این. اینقدر به فکر زیر دستهاش هست.
چند روز پیش که داشتم باهاش صحبت میکردم بالاخره بحثمون به جایی رسید که من ازش پرسیدم چرا هیچ وقت از این کیکهای و شیرینی هایی که میاری خودت نمیخوری؟میگه چون خودم رژیم دارم. بعد پرسیدم اینها رو از کجا میاری ؟ چون هیچ وقت برند و بسته بندی خاصی نداره. گفت خانمم اینها رو درست میکنه چون به آشپزی خیلی علاقه داره، منم با خودم میارمش و میزارمش اینجا! خانم خبر نداره که من تا حالا حتی لب به این کیکها و شیرینی ها نزدم!
خانمش رو دو بار تو جشن سالانه شرکت دیده بود! به شدت ازش میترسه و ازش حساب میبره!
فکر کنم یه راهی درمورد این افزایش حقوقمون پیدا شد!