وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز
وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز

سال نو

نزدیک های لحظه سال تحویل آبجی زنگ زد بهم. بعد از این اغتشاشات، واتس آپ فیلتر شده و تا اونها زنگ نزنند من نمیتونم زنگ بزنم. خیلی وقت بود هم که زنگ نزده بودند و خیلی خوشحال شدم که دیدم تماس میگیرند. 

اینبار آبجی در کمال تعجب گفت که تماس رو تصویری اش کن، من همیشه نگران حجم اینترنت و فیلتر و مسائل اش بودم و وقتی تصویرش رو دیدم که لباس نو پوشیده و بچه ها هم اونجا بود مادرم و پدرم هم بود. 

خلاصه همینطوری اینقدری حرف زدیم تا اینکه خواهرزاده ام داد زد که سال تحویل شد و ما سال رو باهم تحویل کردیم. به حاجی گفتم که دعای سال تحویل رو بخونه و اون بلند میخوند و ما آمین میگفتیم. چقدر خوشحال بود حاجی و مادرم که من رو در تصویر میدیدند و با من صحبت میکردند. بعد که دعا تموم شد به حاجی گفتم که یکی از دعاها رو فراموش کرده و اون دوباره با تکرار خوند تا اینکه گفتم ببین این آخرش که حول حالنا الی احسن الحال هست رو نگفتی دیگه. همه خندیدند. خواهرزاده ام که ظاهرا حاجی و مادرم و مادرش و خاله اش همیشه بابت اشتباهاتش بهش سرکوفت میزدند انگاری خیلی خوشحال شد گفت وای ببین دایی اشتباه بابا بزرگ رو گرفت! البته فضا خیلی خانوادگی بود جدی نبود. 

امسال سفره هفت سین رو با سلیقه آبجی چیده بودند یه چیزهایی خریده بود که خودش هم نمیدونست کدومش کدومه! مثل نمیدونست کدومش سماق هست! گل اش رو میگفت ها! من گفتم مگه سماق از غوره انگور درست نمیشه؟ گفتند نه. ولی من یادم هست در کابل دیده بودم همه بجای سماق بهش میگفت پودر غوره انگور! خداییش اونی که من در تماس تصویری دیدم اصلا شبیه تصورات من راجع به سماق نبود. 

اون یکی خواهرزاده شیطونه تو خواب و بیداری تفنگ اسباب بازی اش رو همراهش داره همونی هم بود که من براش خریده بودم ولی با لباس های عیدی اش خوابش برده بود و خواهر بزرگترش با لگد و تشر بیدارش کرد که پاشو سال نو شده. اون یکی دیگه خواهرزاده هم ماشالله چه قدی کشیده! کمتر از یکساله که اینها رو ندیدم. 

فکر کنید توی تماس تصویری گاهی اینا یادشون میره من دارم میبینمشون و باهم بحث میکنند و دعوا و تو سرو کله همدیگه و بعد که من داد میزنم یادشون میفته من پشت خطم! البته هیچ وقت این عادت درست نمیشه! بحث هاشون هم همش خاله زنکی هست مثلا فردا کجا بریم عید دیدنی؟ میریم خانه فلانی و اون یکی میگه نه مگه یادتون رفته که چیکار کردند و همینطوری بحث میکنند که یادشون میره منم هستم حتی اونی که گوشی دستشه هم گاهی یادش میره!

آبجی ظرف آجیل رو نشون داد فکر کنم کلاً یه چیزی کمتر از نیم کیلو بود میگفت همین رو دویست هزار تومن خریدم! همه آجیل رو شروع کردن به خوردن حتی حاجی که میگفت من دندون درست و حسابی ندارم. خواهر زاده کوچیکه عین من عاشق بادوم هندی هاش هست و مادرم هم که یک تخمک خور قهار است. اونطوری که من دیدم اون ظرف و اون جمعیت نهایتا نیم ساعت دوام میورد! همشون انگار  میخندیدند و شاد بودند اما من با دیدنش خیلی ناراحت شدم. 

به آبجی گفتم فردا برو قشنگ دو کیلو آجیل بخر بزار این بچه ها و مامان و بابا هر چقدر دلشون میخوان بخورند پولش رو هم من میدم. 

بهم گفت اون پولی که تو فرستادی رو گذاشتیم برای آمپولهای مامان! 

هی زندگی ..........

2021

این پست را حدود ده دقیقه قبل از شروع سال جدید میلادی مینویسم. 

چه سالی بود امسال. خیلی ها .... خیلی ها جانشان را چه توسط کرونا و چه به صورتهای دیگر از دست دادند خیلی از آدمهای معروف که زمانی هیچ وقت به نبودنشان فکر نمیکردم. 

برای خیلی ها سال بدی بود برای من هم سالی بود پر از فشارهای عصبی و روانی. اما حالا که به آخر سال نگاه میکنم میبینم برای من یکی زیاد هم بد نبوده. از نظر اقتصادی شاید خیلی کم نسبت به سالهای قبل پیشرفت هم داشتم! در این سال من مدرک اسوشیت خودم رو گرفتم و بالاخره اولین کار آی تی خودم رو پیدا کردم هر چند کاری که الان میکنم را هیچ وقت پیش بینی نکرده بودم و نمیدونستم من روزی سیستم ادمین میشم. 

از نظر عاطفی هم سال خوبی بود، خیل خیلی بیشتر بالغ شدم و بیشتر روی خودم کار کردم. کسی هست که دوستش دارم و همیشه هم به یادش هستم و از همه مهمتر (برای یک مرد این مهمه) که میدونم او هم به یاد من هست. 

راستی حداقل یکی از کسانی که همیشه روی مخم بود (این ترامپ نارنجی رو میگم) هم حسابی روش کم شد و اینم کمی دل منو خنک کرد.

به هر حال این سال هر چه بود گذشت و امیدوارم سال پیش رو سال خوبی باشد و من بیشتر و بیشتر در راه اهداف و آرزوهام قدم بردارم و خدا همیشه پشت و پناهم باشه. 

من برم پای تلویزیون چهار دقیقه دیگه مونده تا شروع سال نو 

سال نو و میثاق نو

البته یک یا دو پست قبلی ام هم در سال جدید هجری شمسی بود. ولی این پست رسمی تر است و طولانی تر. 

سال جدید رو میخواهم با تفاوت ها و کارهای جدید و اتفاقات جدید شروع کنم. میخواهم دوستان جدیدتری پیدا کنم. مثل گذشته دوباره همون رضا شوخ طبع و اجتماعی باشم. دیگه گوشه نشینی رو بس کنم. 

دیگه به اونهایی که بی وفایی کردند و با کلی زرنگی و مهمحلات من رو سر کار گذاشتند کاری ندارم. بی وفا و نامرد (حالا چه زن باشه چه مرد) از اسمش پیدا است. نمیخواد خوشی ات رو ببینه. سعی کنم با خوشی هام و دوری از اونها شاد باشم. 

پارسال سالی بود که برای مدتی هرچند کوتاه فکر کرده بودم که شریک زندگی ام رو پیدا کردم و بیخود و بیجهت وابسته شدم. خیلی تلاش کردم که به خودم بقبولانم که اشتباه بزرگی کردم. یاد گرفتم تا با آدمها چند روز از نزدیک برخورد نکردی هیچ وقت در موردشون قضاوت نکن. 

امسال اما اینطور نخواهد بود. از نظر روحی و عاطفی حتما بهتر خواهد بود. اون جور آدمها هیچ وقت وارد زندگی من نخواهند شد تا فرصت عرض اندام هم داشته باشند. 


سعی میکنم امسال حداقل از نظر مالی و اقتصادی روند رو به رشد این چند سال خودم رو حفظ کنم. هر چند که این دو ماه اخیر چندین تحفه ای نبود ولی با رئیس ام در مورد اضافه حقوقم صحبت کردم. یک فایل اکسل درست کردم که میزان درآمد هفتگی ای این هفته رو در مقایسه با سال بعد و دو سال بعد رو نشون میده. من نمیتونم کارهای جانبی دیگه ای بکنم و تنها امیدم به اضافه حقوق است.


امسال باید هر طور شده اسوشیت خودم رو بگیرم. هر چند که ترم بعدی ترم آخرم هست و نیازی نیست که زیاد نگران باشم ولی این باید در هر شرایطی صورت بگیره. شاید تا شروع سال تحصیلی جدید، در یو تی دی باشم. باید خودم رو آماده اش بکنم . اولین روز ام و اولین کلاسم رو در یو تی دی جشن بگیرم. هر چند که گرونترین دانشگاهی است که تا حالا رفتم اما حتما می ارزه. 


تا پایان این سال باید چهل درصد از قیمت مجموعی خونه رو پرداخته باشم! یعنی سال دیگه این موقعها من باید کمتر از 60 درصد از پول خونه رو بدهکار باشم. این هدف خیلی سخت است اما باید بتونم و براش برنامه ریزی هم کردم و نیاز داره که بیشتر روش کار کنم تا این عدد رو محقق کنم. 


یکی از مهمترین کارهای اداری ام در این سال اتفاق میفته. باید براش آماده باشم. امروز از یکی از دوستهام اطلاعات خوبی در این مورد گرفتم.