وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز
وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز

کلاس ما

یکی از کلاسهایی که ترم قبل گرفته بودم ساعتش طوری که همیشه دیر میرسیدم به کلاس و مجبور بودم اون آخرهای کلاس بشینم که البته یه کمی هم سخت بود. از طرفی این کلاس خیلی سنگین بود و حسابی حال ما رو میگرفت و به محض اینکه کلاس تموم میشد همه به سرعت میزدیم بیرون به طرف پارکینگ ها و بعدش خونه! 

ردیف اول این کلاس یه دختری بود که صداش خیلی نازک و با عشوه بود و من از اون پشت که بهش نگاه میکردم خیلی خوش قد و بالا هم به نظر میومد. 

باورتون میشه که من در طول ترم نتونستم چهره این دختر رو ببینم؟!!!!

چون همون طور که گفته بودم من آخر کلاس نزدیک در مینشستم و به طبع جزو اولین نفراتی بودم که موقع اتمام کلاس خارج میشدم. همینطور بعد کلاس همه مثل موشک به طرف خونه میرفتیم! 

اون دختره هم حتی یک بار! حتی یک بار در طول ترم روشو برنگردوند. حتی اگر ما اون عقب مزه پرونی میکردیم! 


فکر کن تو همچین محیطی دارم درس میخونم!