وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز
وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز

خانه نو- زندگی نو

این روزها همش به این فکر میکنم که یک خونه جدید بخرم. از اینها که پولش رو الان میدی و بعد از شش ماه خونه ساخته میشه! البته من که پولش رو ندارم فوقش یه وام میگیرم. 

اما میدونید خیلی دردسر هم داره. این خونه ای که الان هستم هم دارم قسطش رو میدم و تقریبا شصت درصدش رو پرداخت کردم. خونه اگر جاییش خراب بشه فقط خودت هستی که باید درستش کنی در حالیکه در مورد آپارتمان نشینی یا خانه های اجاره ای اینطور نیست. 

ولی مزیتش اینه که وقتی رفتی تو خونه دیگه خونه خودته و کسی بهت کاری نداره! خونه الانم به نظرم کوچیکه و زیاد دلباز نیست! 


این همه خیالبافی کردم بزار ببینم اصلاً من واجد شرایط هستم با این وضع درآمد افتضاح امسالم 

عاغا من خوبم هیچ باکیم هم نیست!

از بس سرم گیر کارهای کوچک و وقت گیر هست یادم رفت که اینجا را آپدیت کنم. تشکر از دوستانی که پرسیدند و کامنت گذاشتند. ما با خوردن یک لیوان (البته خداییش دو لیوان خوردم ولی به نظرم همون لیوان اولی اثر کرد) چای عسل آبلیمو و زنجبیل کاملاً خوب شدیم و انگار نه انگار که سرفه میکردم. 

میان این همه بدبختی و مصروفیت این یکی خدا را شکر که دامن گیرم نشده و دعا میکنم همه دوستان و حتی دشمنان به این مشکل دچار نشوند و اگر شدند به سلامتی ازش عبور کنند. 

این روزها منی که بیشتر با برنامه نویسی سرم گرم بود دارم خودم رو با کماند های لینوکس مشغول میسازم. همه چیز داره هیجانی و استرسی میشه خدا کنه مثل همون یک لیوان یه چیزی پیدا بشه که بخورم و بشوره ببره! 

========================


نمیدونم چرا! ولی دارم احساس میکنم و حتی فکر میکنم!  که گاهی حس دوران تازه جوانی نوزده یا بیست ساله رو دارم! اینکه مردم بهم توجه میکنند و مردم منو دوست دارند! ولی خیلی گذرا است! فکر میکنم که من که دیگه به خوشتیپی و پر انرژی ای اون دوران نیستم پس چرا اینطوری فکر میکنم. ولی خب این دو حالت داره! یا بالاخره این ویروسها وقتی دیدند نمیشه به بدنش نفوذ کرد سعی کردند به مغزم نفوذ کنند و مرا شیرین عقل کنند. یا اینکه توقع من از دنیا و زندگی کمتر شده و همینکه یکی با من صحبت میکنه و احترامی میزاره فکر میکنم دنیا گل و گلزار شده! که اینم باز برمیگرده به اون بالاخونه هه! 

به هر حال به قول معروف وقتی ماشینی و یا سیستمی داره کارش رو میکنه و هر چی که هست برای تو که مشکلی ایجاد نمیکنه پس بزار کارش رو بکنه! منم دارم میزارم بزار همینطوری فکر کنم و احساس کنم و به این حس ادامه بدم ای چه بسا که افتخار هم بکنم! شاید موقتی باشه ها!  

علائم علائم علائم

از دیروز سرفه خشک شروع شد البته خیلی کم ... اما بودو یک احساس خارش در گلو 

امروز سرفه ها کم کم به عطسه تبدیل شدند 


عایا من سرما خورده ام؟

عایا من به کویید 19 مبتلا شدم؟

عایا هزار کوفت و زهرمار دیگه؟

جلسه امروز

چند هفته است که در دوره بنچ بودم و معلوم نبود که پروژه جدیدم چه خواهد بود. معمولاً هم پروژه اون چیزی نمیشه که توش تخصص داری و یا دوست داری. مثلا در پروژه های قبلی یادمه که من این همه برنامه نویسی و فول استک بازی در آوردم  ولی من رو تو استریم نتورک گذاشته بودند برای کار با روتر و سوییچ های سیسکو.

تمام این چند هفته قبل همش فکر میکردم که پروژه جدید چی میتونه باشه. خدا خدا میکردم که کلود (ابر) باشه که نشد و یکی دیگه از بچه ها رو گذاشتن تو بخش مایکروسافت آزور. به سایبر سیکوریتی هم علاقه داشتم باوجود اینکه هیچی ازش سر در نمیوردم که اونو هم مثل اینکه چند وقته انتقالی ندارند. 

تا اینکه بالاخره در هفته پیش من به یک پروژه جدید منتقل شدم که در مورد تکنولوژی اون هیچ چیزی نمیدونستم و یعنی اگر به انتخاب من میبود شاید آخرین انتخاب من میبود! خداییش شانس ما رو میبینی! ادمین سرورهای یونیکس! من در حد یک کلاس خیلی سریع از اسکریپت نویسی یونیکس یادم میاد و همین! بعدش هم این یونیکس رو که اصلاً فکر نمیکردم کسی استفاده کنه حتی لینوکس رو هم مردد بودم در موردش. به هر حال قبول کردم تا ببینم چی میشه. توکل بر خدا.

بالاخره امروز با رئیس جدید جلسه داشتیم و راجع به پروژه صحبت کرد ما فقط یک هفته آموزشی داریم و بعدش دیگه کم کم کار شروع میشه! 

اگر بگم نگران نیستم که راست نگفتم اما همش فکر میکنم که نباید این روزها و یا به قولا آرامش قبل از طوفانم رو خراب کنم! 

ببینیم چی میشه ! 

چرا بعضی ایرانی‌ها ترامپ را به اوباما ترجیح می‌دهند؟

چرا بعضی ایرانی‌ها ترامپ را به اوباما ترجیح می‌دهند؟ (ابراهیم نبوی)
یک، چون اوباما سیاهپوست هست و ترامپ سفید پوست است و اغلب ایرانیان طرفدار ترامپ، نژادپرست هستند.
دو، چون ترامپ شعور سیاسی ندارد و اغلب طرفداران ایرانی او هم همینطورند.
سه، چون ترامپ به نظر این ایرانیان، آدم کلاهبردار و زرنگی است که مالیات نمی‌دهد و با زرنگ بازی دروغ هم می‌گوید. و اغلب ایرانی‌های طرفدار ترامپ هم آدم‌های کلاهبردار و زرنگی هستند که مالیات نمی‌دهد و با زرنگ بازی دروغ هم می‌گویند.
چهار، چون ترامپ سلبریتی تلویزیونی است نه شخصیت سیاسی و برای ایرانیان طرفدار او درک یک سلبریتی خیلی راحت‌تر از یک دیپلمات و شخصیت سیاسی است.
پنج، چون ترامپ از ایرانی‌ها، شرقی‌ها و آفریقایی‌ها متنفر است، همانطور که ایرانیان طرفدار ترامپ از خودشان و شرقی‌ها و آفریقایی‌ها متنفرند.
شش، چون ترامپ خیلی راحت دروغ می‌گوید و اغلب ایرانی‌ها هم همینطورند.
هفت: چون ترامپ مثل احمدی نژاد چاله میدانی و مثل لاتها و عوامانه حرف می‌زنه و ایرانی‌ها آدمی مثل او را به کسی مثل اوباما که محترمانه حرف می‌زنند، ترجیح می‌دهند.

مدیریت زمان

این چند روز با تمام فراز و نشیب هایی که داشت برای من اما باعث شد که کمی بیشتر خودم را بشناسم! 

من رو هر کاریش بکنند هیچ وقت نمیتونم در زندگی ام مدیریت زمان بکنم! همیشه از یک جایی وقت کم میارم! 

دارم سعی میکنم به خودم فشار بدم و کاری کنم که خیلی از بطالت های روزانه ام رو جایگزین کنم. چقدر موفق بودم؟ شاید ده یا نهایتا بیست درصد! 

خیلی کمه اما همینم موفقیتیه دیگه. ولی یه چیزی رو یاد گرفتم که بتونم وقتی مجذوب یک چیزی (مثل یک کلیپ جالب) میشم یوهو با یادآوری به خودم اون کلیپ رو نیمه تمام رها کنم و برم سراغ کارهایی که باید انجام بدم. 

یه چیز دیگه هم فهمیدم (البته از قبل تر ها هم میدونستم و این بار بازهم بهم ثابت شد) که در امورپیشرفت در زندگی و  احساسی و لذت از زندگی من آدمی ام میانه رو هستم و زود به اصطلاح وا میدم! وقتی از چیزی لذت میبرم و در حین لذت هستم ناگهان اون رو قطعش میکنم درحالیکه خیلی های دیگه همچنان دارند میتازند و میرند جلو! مثلاً یادم هست که موقع تخفیف فروشگاهها میشد من در حد چند خرید بسنده میکردم در حالیکه بقیه تا جایی که کیف پولشون اجازه میداد میخریدند. یا وقتی کارفرما به ما اجازه اضافه کاری میده من شاید نهایتا ده ساعت در کل هفته بایستم در حالیکه بقیه حتما بیست ساعت و یا بالاتر رو می ایستند.

 

اوف که چقدر برنامه دارم من!