وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز
وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز

زندگی هم خودش یک امتحانه!

بالاخره هر چی بود اون درس تموم شد و دو هفته بعد ترم جدیدتر شروع میشه! من چند بار به استاده پیام دادم و بالاخره جواب داد که همون یه امتحان درست بوده و بیخیال امتحان بعدی شو! جالب بود. 

====================================

گاهی اوقات فکر میکنم آدم باید درس بگیره از همه چیز. امتحان کردن و امتحان شدن هم بخشی از زندگی یک انسان است و از همه مهمتر شاید امتحان کردن آدمهای دور و برت باشند. آدمهایی که گاهی باهاشون صحبت میکنی یا همیشه باهاشون در تماسی. ممکنه امتحانت کنند ممکنه امتحانشون کنی یا ممکنه زندگی و حوادث همه رو امتحان کنه. آدم باید بدونه تو اون شرایط که همیشه روزگار و زندگی اینطوری نمیمونه. زندگی میچرخه و گاهی هم بدجوری میچرخه حتی بعضی موقع ها چپکی و برعکس هم میچرخه! شما باید برای همه چیزش آماده باشی. 

کلاً یه آدم فلکسیبل که زندگی رو هم سخت نمیگیره! 

====================================

دیروز با یکی از دوستان در مورد یک دوست مشترک و خانواده اش صحبت یا شاید هم غیبت میکردیم. اینها چند تا خواهر و برادر بودند که همه هم متاهل بودند و یکی یکی از ترکیه تونسته بودند مهاجرت کنند اینجا. مطمئنم من در این مورد خیلی اغراق میکنم و حتما استثناهایی هست منتهی من تا حالا ندیدم ولی هر کسی یا خانواده ای که تا حالا دیدم از ترکیه مهاجرت کرده همه از دم یا ریگی تو کفششون بوده یا یک تخته شون کم بوده یا کلاً از اون مارمولک های روزگار هستند. من تا حالا سی چهل تا خانواده دیدم اینطوری اند. منظورم شهروندهای ترکیه نیست ها. منظورم اونهایی که اول میان ترکیه و بعدش کیس مهاجرتی میندازند و بعدش میان اینجا.

این خانواده اولش خیلی دک و قمپز داشتند و یه جوری ادعای با کلاسی ضایعی میکردند که ما فکر میکدیم اینها همه دکتر مهندس اند ولی حالا اینطوری اند. یک برادرشون سر یک قضیه مشکوک خدابیامرز شد یک برادر هنوز ازدواج نکرده طلاق گرفت یک خواهر بعد از شش سال با دو تا بچه طلاق گرفت یک خواهر بعد از 25 سال با بچه هاش که بزرگتر از 20 سال هستند طلاق گرفت! دختر 19 ساله اش رو هم از خونه بیرون کرد! مونده یه خواهرش که اونم یه ماجرای رسوایی اخلاقی بزرگ 5 سال پیش با یک پسره داشت که پسره هم عکسهاش رو همه جا پخش کرده بود ولی جالبه که خواهره هنوز با شوهرش زندگی میکنه! البته اون پسره هم  رفت با یکی دیگه بدتر و زرنگ تر از خودش عروسی کرد که اونم طلاق گرفت! 

همه اینها در بین چند ماه رخ داده! قشنگ جوگیر سریال ترکی هستند! 

================================

یک بنده خدایی دو سال تمام هر وقت سلام میکرد میدونستم ازم کمک میخواد که آی بیا این فرم رو برام پر کن اون فرم رو برام پر کن پول بفرست برام و اینا. چون اندازه یک جلبک از کامپیوتر سواد داشت ایمیلش با پسوردش رو هم داده من براش چک کنم! یوهو ازش خبری نشد دیدم حتی شماره اش رو هم عوض کرده کلا در دسترس نیست بعد از چند ماه با یه شماره ناشناس پیام داده سلام خوبی! در جواب نوشتم شما؟ و دیگه جواب نداد و بعدش بلاک کرد! شماره رو از دوستهای ایران پرسیدم گفتند شماره جدید فلانی هست! امروز جیمیل هم پیام داد که رمز ایمیلش رو هم عوض کرده! فکر کنم یکی دیگه رو پیدا کرده که ازش بیگاری بکشه! 

خداییش چرا اینجور آدمها سبز میشن و چرا نابود نمیشن؟ 

از این استادها

در مورد این استاد عقده ای که قبلا زیاد نوشته بودم. تقریبا همه کلاسها از هفته قبل تموم شدند اما ایشون هنوز یک امتحان نهایی اش مونده! دو روز پیش که نگاه کردم دیدم امتحان دو تا سوال هست با شصت دقیقه وقت! تعجب کردم که چطور این بار وقتش رو زیاد گذاشته. اما نکته مهمتر این بود که نمره امتحان 300 بود! یعنی اگر تا حالا همه امتحانها رو نمره کامل گرفته باشی و همه اساینمنت ها رو درست انجام بدی اینو که دو تا سواله صفر بگیری بازم درس رو افتادی! این نهایت عقده مندی بود. برای چی یکی اینطوری میشه. 

دیروز خواستم کلک رو بکنم و بگم یا قبول میشم یا رد و برم امتحان رو بدم، اصلا هم آماده نبودم وقتی روی لینک کلیک کردم دیدم این بار نوشته که رمز ورود را وارد کنید! همینو کم داشتیم! به استاد ایمیل زدم که رمز عبور چیه از دیروز تا حالا جواب نداده. زنگ زدم پشتیبانی و گفتند ما هم نمیدونیم رمزش چیه! 

یک مشکل بدی (شاید هم مزیت خوبی) که مردمهای این کشور دارند اینه که سرشون پایینه و کار خودشون رو میکنن و خیلی به ندرت به شرایط اعتراض میکنند در حالیکه من همیشه به اعتراض دهنم بازه. یادمه تو یه شرکتی کار میکردم و تنها کسی که مدام سر رئیسها بابت حقوق و شرایط کاری غر میزد و میخواست که بهتر بشه من بودم یه روز با یکی از همکارها صحبت میکردم بهم میگفت تو خیلی آزاردهند هستی البته به زبان اینجا آنویینگ! فهمیدم که حتی کسی که برای بقیه هم فریاد میزنه اون بقیه بیشتر چیز دیگه ای فکر میکنند. به هر حال گاهی از ماشینی بودن آدمهای صاف و صادق اینجا ناراحت میشم. 

برگردیم به امتحان! تا امشب موعدش هست و بعد از اون لینکش بسته میشه! منم تا دو ساعت دیگه کارم شروع میشه! یعنی استاده حتما نیم ساعت مونده به کارم حتما اون رمز رو میفرسته که دیگه به درد نمیخوره! الان هم دیدم بچه های کلاس هم کم کم صداشون در اومده که بابا این که رمز میخواد کسی نمیدونه؟ 

نکنه این استاد رو به خاطر اون کامنت خیلی دور و دراز و منفی ای که تو سایت ارزشیابی استادها گذاشتم توبیخ کردند!  

بیدار تا پاسی از شب

این ترم گرفتار دو تا استاد عجیب و غریب شدم! 

یکی اش امتحان میگیره و فقط یک سوال تو امتحانش هست که چهار جوابی (البته شش تا گزینه) هست. یعنی یا شما صفر میگیری یا صد! امتحان هاش هر هفته است نه فاینال داره نه میان ترم. پنج دقیقه هم بیشتر وقت نمیده. اصلا و ابدا سوالها رو با گوگل نمیتونی پیدا کنی از توی کتاب هم نیست. یعنی این استاد اوج عقده است با این روشش. 


یه استاد دیگه هم دارم که اصلا امتحان نمیگیره! کل ترم هیچ امتحانی نیست فقط هومورک و آزمایشگاه. عوضش چنان کارهاش زیاده که هر شب تا ساعت دو باید بیدار بمونم و کار کنم! 


خداییش من باید تا کی با این وضعیت برم جلو؟ 

من برم بخوابم در حالی که فردا هم آن کال هستم! 

ایام امتحانات - روحیه دهی- پارتی کاری

ایام امتحانات هست و منم حسابی هم از نظر کاری و هم از نظر درسی و هم از نظر زندگی سرم شلوغه! 

آخ که این درس انتگرال منو چند سال پیر کرد از بس که سخته! 

یه نازنینی بود ............ که فکر میکردم در مورد این درس کمک میکنه! نگو سایه تیر زن شد! 


حالا اینا به کنار .... 

من چه جوری به خودم روحیه بدم؟


تو این قضیه دخترها باز خیلی راحتتند. مثلا یکی از خانم های محترم وبلاگ نویس در اوج بحران روحی و عاطفی اش در هنگام امتحان سختی که داشت یه دونه عکس نیم رخش رو با کیفیت پایین گذاشت تو وبلاگش. 

 همه ملت شروع کردن تو کامنتها به حمد و ثنا گفتن (البته خودم هم مثتثنی نبودم ها!).  و روز بعدش خانم با خوندن کامنتها به این نکته پی برد که بی جهت نیست که انسان اشرف مخلوقاته و خودش هم شاهکار خلقت هست و بنابراین روحیه اش رو بدست آورد و پرانرژی رفت سر امتحان. 

اگه من اینکار رو بکنم که همین دو سه نفری هم که اتفاقی گزارشون خورده به این وبلاگ هم سر نمیزنند و یا کامنت میزارن که حاجی بیخیال خیلی هم خوشگلی که عکست رو هم باید تحمل کنیم! 


من تا یک هفته پستی نمیتوانم بگذارم! 

هفته آینده دو تا امتحان فاینال دارم. 

بعد از امتحان با همه دوستان یک پارتی بزرگ که همه همکارها هستیم از طرف رئیس دعوتیم. عای رئیس دمت گرم. این پارتی از اون پارتی هاست ها! یعنی یه چی میگم یه چی میشنوی. کلی برنامه ریختم براش که البته بعد از امتحانها عملی اش میکنم . امسال هم من تنها میرم پارتی! اهل دل هاش میدونند دیگه !

مریضم 3 - ایام هالوینیه و اربعینیه- فشار مضاعف

تا روز چهارشنبه حدود 80 درصد بهتر شده بودم ولی هنوز هم مشکل داشتم و نمیتونستم سرم رو به سرعت بچرخونم. بالاخره روز پنجشنبه به نزد دکتر شتافتم! 

روز پنجشنبه هیچ کدام از اعضای کلینیک لباس فرم پزشکی نپوشیده بود! بابا خب هالوینه که هالوینه شما که مریضها رو سکته میدید با این کارهاتون. عای (آقای) دکتر هم با یه ظاهری دیگه ای حاضر شد. 

بدون هیچ مقدمه ای گفتم عای دکتر، این داروهات من رو صد در صد خوب نکرد که. 

دکتر میگه تشخیص من ساینوس بوده که اونهم بخاطر آلرژی بوده ولی گاهی ساینوس و میگرن خیلی شبیه هم هستند. گفتم خب پس ممکنه من میگرن داشته باشم دیگه! داروی میگرن بده دیگه. خندید گفت آخه بهت نمیاد میگرن داشته باشی به نظرم همون سینوس داری! من نمیدونستم بعضی از مریضی ها هم باید بهم بیاد! شاید مثلاً ظاهر مریض و نزار منو دیده گفته با خودش خب میگرن که کلاسش بالاست به این آدم میخوره همون ساینوس داشته باشه! 

بالاخره بعد از توضیح کامل علایم میگرن من رو قانع کرد که فعلاً بیخیال داشتن میگرن بشم و همون سینوس رو بچسبم. دکتر رو مجبور کردم تا علی رغم میل باطنی اش !! برام آنتی بیوتیک بنویسه! گفتم عای دکتر این چه دوزی هست که داری مینویسی. یه دوز بالاش رو بنویس که دیگه اینجا آفتابی نشم! بالاخره یه آنتی بیوتیک با دوز 800 میلی گرم برام نوشت. ولش نکردم عای دکتر اینجا (دست گذاشتم نزدیکی های شقیقه ام) امروز احساس میکنم درد میکنه! این عفونت سینوسی مثل اینکه خیلی زیاده بعدش من هم میرم سر کار و هم درس و هزار تا دردسر قربونت یه چیزی بنویس بزنم روز بعدش بشم مثل همون تنظیمات کارخانه اش. عای دکتر هم لطف نموده یه بسته استروئید برام نوشت که خداییش چیز خفنی هم بود. اوصیکم با الگرفتنش و مصرف نمودنش. در ضمن چاق کننده هم هست! (اینو کجای دلم بزارم). 

فکر کردید با دکتر تموم شدم؟ گفتم نه عای دکتر من نزدیک یک هفته عذاب کشیدم بعد میخواهی تو نیم ساعت تلافی کنی؟ یه آزمایش بنویس برام برم این کله لامصب رو اسکنش بنمایم تا خیالم راحت شود و حجت من هم بر شما تمام شود. عای دکتر یه لحظه ساکت بهم نگاه کرد به نظرم نیازی نداری ولی اصرار داری و فکر میکنی خبری هست ببینم بیمه سلامتی شما قبول میکنه یا باید از جیب بدی. برات یه آزمایش مینویسم  و فردا بهت زنگ میزنند تا باهاشون وقت ملاقات بگیری. احساس کردم تو دلش داره بهم میگه پول یه دونه ویزیت رو داده این همه خدمات ازم میخواد! 

آخرش هم با همون پول ویزتی که داده بودم اولین آمپول دوره درمانی آلرژی ام رو هم زدم! قراره این دوره درمانی حداقل شش ماه طول بکشه و سه آمپول در هفته! از عجایب دیگر هم اینکه آمپول رو لطف نمودند و در شکمم زدند! ولی اصلاً و ابدا هم درد نداشت. این علم لعنتی هم که همش پیشرفت میکنه.

امروز بعد از مصرف داروهای متذکره و دارو های قبلی به قدری حالم خوب شده بود که میخواستم از روی ماشین پرینت صنعتی بپرم اون طرفش که خوشبختانه با وساطت همکارها و دوستان این موضوع برطرف شد و گرنه کار دست خودم میدادم. به نظرم این دیونه بازی ها کار اون داروی استروئیدی هست. 

---------------------------------

اربعین حسینی روزی بود که خیلی دلم گرفته بود. خوش به حال اونهایی که رفتند کربلا. 

وارد بحث اضافه اش نمیشم هر کسی اعتقادات خودش رو داره و اختیار خودش و مالش رو داره. 

----------------------------------

فردای اربعین روز هالوین بود. سر کار ما تزئین وحشتناکی برای هالووین کرده بودند. خیلی جالب بود. پارتی گرفتیم خیلی ها کاستوم (همون لباس و گریم) پوشیده بودند. با بیشترشون سلفی گرفتم. خیلی خندیدم. بعضی ها واقعا هنرمند بودند. یکی از دوستهام پیشم اومد و گفت میخوام خودم رو مثل یکی از خواننده های رپ کنم. با ماشین استیکر چند تا استیکر سیاه درست کردم و همه رو چسبوندم به صورتش که مثل خالکوبی شده بود. بعدش بردمش پیش یکی از دوستهای هنرمندم و خواستم با ماژیک وایت بورد روی دستهاش نقاشی تتویی کنه. یه دستمال هم بستیم به سرش مثل سامورایی ها. عاغا شده بود عین خود خواننده هه! رفت سر صحنه و جایزه خلاقانه ترین کاستوم رو گرفت! 

از بس خوشحال بود که گریمش رو بعد از پارتی پاک نکرد و شب با دوست دخترش با همون گریم عکس گرفته بود گذاشته بود تو فیسبوکش! 

حاجی بیا این سهم ما رو بده!  اون جایزه تنهایی خوردن نداره ها

----------------

امتحان انتگرال 2  داشتم! روز قبل از اینکه دکتر رو ببینم. امتحان هم که مهم. با این اتفاقات مریضی و احساسی که برام رخ داد از هر چی ریاضی و ریاضی دانه بدم میاد. دو ساعت وقت داشتم. سوالها هم سخت. قبل از امتحان، همه دارو ها رو با یه دونه استامینوفن 500 و یه دونه انرژی درینک رد بول همه رو باهم دادم بالا یه جورایی مثل سنگ کوپ ها رفتم امتحان دادم! تا ثانیه آخرش داشتم سوال حل میکردم! نمره ام بد نبود یعنی خیلی بهتر از اون استاد دیگه بود. با این استاد هم چند داستان دارم که به وقتش مینویسم. ایشالله تموم شه شر این انتگرال تموم شه.

اندر احوالات امتحانات آنلاین!

استاده برداشته شصت سوال گذاشته بعد شصت دقیقه هم وقت داده! 

یعنی هر سوال یک دقیقه! 

میگیم چرا این قدر وقت کم و این همه سوال؟ میگه چون میخوام تقلب نکنید و از تو گوگل یا کتاب در حین امتحان جواب سوالها رو پیدا نکنید! 

بدتر از همه سوالها هم این قدر طولانی و پیچیده اند که بیشتر از سی ثانیه طول میکشه تا بخونیش و حتی تا یک دقیقه هم طول میکشه تا بفهمی اصلاً این سوال چی هست و ازت چی میخواد! 

تا اینجا همه تون فهمیدید که این استاد کمر همت رو بسته که ما رو مجبور کنه که برای یک بار هم که شده بریم درس بخونیم وگرنه نمره بی نمره! هر چند امتحان آنلاین هست و این امکان رو داری که تو خونه امتحان بدی و سوالها رو تو گوگل یا کتاب جستجو کنی اما این ترفندش باعث شده که واقعاً دانشجو ها برن درس بخونند تا بتونند جواب بدند. چون عملاً  اگر بخواهی تقلب کنی وقت کم میاری چون بیشتر از چند دقیقه طول میکشه تا یک سوال رو بزنی تو گوگل و جواب درست رو اون هم اگه باشه پیدا کنی. به غیر از اون، حتی کتاب هم داشته باشی من بعید میدونم در عرض سی ثانیه جواب رو از کتاب پیدا کنی (چون سی ثانیه فرض میگیریم که سوال رو بخونی و بفهمی چی هست). 


اینجا من مفتخرم که اعلام کنم به تکنولوژی ای دست پیدا کردم که میتونم جواب سوالهای امتحانی رو در عرض بیست تا چهل ثانیه پیدا کنم! و خوشبختانه این توطئه شوم استاد برای درس خوان شدن من هم خنثی شد! من تو این امتحان حتی چهار دقیقه وقت اضافه آوردم و نمره کامل رو هم گرفتم! 

نبوغ رو که حال میکنید دیگه؟ فکر کنم وقتشه چند تا سی دی از خودم بدم بیرون! 

تعطیل تا بعد از امتحان!

من برم آماده بشم برا ی دو تا امتحان این هفته! 

فیسبوک - اینستاگرام- و وبلاگ تا چند دقیقه بعد ازپایان امتحان فاینال تعطیل! فقط تلگرام رو چک میکنم اونم برای رفع خستگی! 

آرزوی موفقیت برای خودم میکنم! 

یک روز راحت - امتحان- آب تنی

امروز یک روز راحت کاری بود. تقریباً بیشتر وقت رو کاری نداشتم و همینطوری این ور و اون میرفتم و خودم رو با یه چیزی مشغول میکردم که مشغول به نظر برسم!! بعضی وقتها هم مینشستم چند تا تمرین حل میکردم تا برای امتحان امروز آماده باشم. 

با مدیر بخش صحبت کردم و یک ساعت زودتر از کار تعطیل کردم تا برسم خونه و چند دقیقه آمادگی بگیرم برای امتحان. 

استرس بیش از حدی برای امتحان داشتم. بالاخره رفتم و امتحان دادم. اونقدرها هم سخت نبود. اما میدونم که نمره کامل نمیگیرم ولی میدونم که این درس رو بالاخره پاس میکنم. همینم برام کافی بود. 

بعد از امتحان، با توجه به گرمای بیش از حد این روزها تصمیم گرفتم برم آب تنی کنم. حدود یک سال است که تو این مجتمع زندگی میکنیم و هیچ وقت توی این استخر کوچولو (بهتره بگم حوض کوچولو) توی مجتمع نیومدم. فقط گاهی از کنارش رد میشدم و بیشتر اوقات کسی توش نیست. 

امروز برای بار اول رفتم داخلش، حدس میزدم کسی تو وسط هفته نمیاد تو این استخر و به غیر از خودم هیچ کس نبود. 

این آب چه سری داره که اینقدر برای آدم آرامش میاره؟


امتحان دادن بعضی ها!

دیروز امتحان داشتیم و امتحان خیلی مهمی هم بود. 

مثل همیشه نزدیک بود دیر برسم سرجلسه امتحان. توی راه یکی از همکلاسی ها رو دیدم که هدفون موبایلش رو وصل کرده و از حرکات موزونش معلوم بود داره یک آهنگ خیلی شاد گوش میده. همزمان داشت سیگار هم میکشید و یه بطری نوشابه هم بغل دستش بود که تا نصفش رو هم سر کشیده بود! 


حسابی خودشو شارژ میکرد اینطوری. 


دو دقیقه بعد از شروع امتحانها اومد داخل جلسه امتحان و اول همه برگه اش رو تحویل داد. 

بعضی ها اینطوری روحیه سازی میکنند برای امتحان اونوقت ما با کلی استرس میاییم سر جلسه امتحان! 

البته من اهل دود نیستم و دل و جرأت دودی شدن رو هم ندارم ولی کار ایشون هم واسه خودش ایده ای هست ها.