وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز
وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز

عباس آقا! تویسه! شایلندرا!

گاهی اوقات مواجه شدن با یکی که انگار مثل خودته و مثل خودت فکر میکنه و حرف میزنه و عمل میکنه خیلی خوشحال و هیجان زده میشی! حالا اگر اون طرف از جنس مخالف باشه که فبها! 

بگذریم

این مقدمه بالا رو نوشتم فکر نکنید خبریه! اتفاقا کلا در بی خبری مطلق هستیم که این بده! 


اینجایی که الان دارم کار میکنم حدود دو سال هست و در طول این دو سال یکی به اسم عباس خیلی  تو ایمیل ها به چشمم میخورد بعدا فهمیدم که تو یکی از دیتا سنترها کار میکنه و هر وقت ما مشکل فیزیکی با سروری داریم که مثلا قطعه ای رو عوض کنیم تو اون دیتا سنتر باید به این عباس آقا ایمیل میزدیم یا پیام میدادیم تا اینکار رو بکنه. 

خلاصه این همه مدت گذشت و یک روزی من و اون در حال چت کردن توی پلتفرم شرکت بودیم و من باید کارهای هماهنگی ایشان با تیم برنامه نویس ها و دیتابیس انجام میدادم و مدام برنامه تغییر میکرد و من هی به عباس میگفتم ساعت فلانی باید این کار رو انجام  بدی ولی تیم دولوپر ها و خود عباس برنامه رو عوض میکردند و میگفتن  این ساعت باید انجام بشه که بالاخره کلافه شدم و زنگ زدم به آی دی عباس. 

وقتی جواب داد و صداش رو شنیدم تصورم ازش بهم خورد چون من فکر میکردم این عباس پاکستانی هست ولی لهجه حرف زدنش اصلا شبیه هندی پاکستانی ها نبود پس این هیچ کدومش نبود ولی خیلی لهجه سنگینی داشت مثل عربها صحبت میکرد. من تو دلم میگفت خوب این عباس هر کی هست بخاطر اسمش حتما مسلمان که هست و همزمان که تو همین افکار هم بودم داشتم باهاش راجع به برنامه های فردا و هفته بعدش صحبت میکردم . تو همین حین بود که گفت من نهایتا تا 14 ام میتونم کارها رو انجام بدم و روز بعدش 15 ام نیستم و مرخصی گرفتم برای یک هفته. 

من که دنبال بهانه ای برای باز کردن صحبت بودم گفتم آهان چون ماه رمضان شروع میشه مرخصی میگیری؟ گفت جدی هفته بعده؟ گفتم آره دیگه و بعدش عباس گفت اصلاً من کنجکاو شدم بدونم تو اهل کجایی؟ میدونی چرا اسم و فامیلت خیلی آشنا هست و تو کشور ما خیلی مرسومه و گفت من خودم ایرانی ام! 

اینقدر خندیدم گفت چرا میخندی؟ گفتم من آخرین احتمالی که میدادم این بود که تو ایرانی باشی! آخه این کارهات و این لهجه ای که داری! 

یاد استاد زبانم در دبیرستان افتادم که میگفت ما ایرانیها خیلی نسبت به بقیه کمتر مشکل داریم تو انگلیسی صحبت کردن چون لهجه نداریم! این اصلا تصوراتم رو راجع به استاد زبانم خراب کرد! 

کاشف اومد که عباس آقا بچه مشهد هم بوده و حدود 40 ساله که مهاجرت کرده! عاغا دمش گرم! 

بهش گفتم که فارسی صحبت کن اگه راست میگی! باید این موتونوم موبوروم رو میشنیدم که ایمان میوردم این بچه مشهده! 

خلاصه باحال بود که یک فارسی زبان رو هم باهاش در محیط کار روبرو شدم! البته اگه به عباس آقا میگفتم یه خانم فارسی زبان هم داریم این حتما با من روابطش رو قطع میکرد و خب دیگه باقی ماجرا! ههههههه اما یکی دیگه هم هست اما ایشان پدرش هندی هست و خیلی قشنگ هندی حرف میزنه ولی قیافه و مخصوصا اون دماغ گنده مخصوص ایرانیهاش از دور نشون میداد که هندی نیست! یه روز اونم بهم گفت که تو کجایی هست و کمی باهام فارسی حرف زد و کارمندهای هندی همه تو کف که داری به چه زبانی با من صحبت میکنه! خب ایشون البته یکی از مدیرای بالا هست و دمش گرم همش تو سفره و درآمد بالا و مایه دار! ولی بعد از اون چند کلمه من دیگه ندیدم که این بیاد با من صحبت کنه


============================


دقت کردید که اسم دخترها خیلی هاشون با ه تموم میشه؟ مثلاً عاطفه ، محبوبه، حمیده، هایده، مائده  و همچنین میدونید که خیلی از اسمها چه در فارسی چه در کشورهای دیگه اسمهای دخترها با حرف آ انگلیسی تموم میشه مثل فاطیما، شکیلا، نوریا، نازیلا، ریحانا. خب این باعث میشه وقتی این اسمها رو میشنوی به طور پیش فرض فکر کنی که طرف مقابل خانم هست. کار من هم طوری هست که هیچ وقت با قیافه آدمها سر و کار ندارم و همیشه از روی اسم و ایمیل باهاشون سر و کار دارم بعضی ها البته مثل خودم یه عکس از خودشون تو پروفایل میزارند که همه ببینند و حساب کار دستشون بیاد! البته دلیل دیگه اش هم همین اسمم رضا هست که یه وقت منو با آیدا اشتباه نگیرند! 

===========================

چند وقت پیش بهترین کارمند ماه رو معرفی کردند و اون اسمش تویسه بود. خیلی تعجب کردم. یک دلیلش این بود که این تویسه خیلی تنبل بود و همیشه کارهای آسون رو برمیداشت و از زیر کار در میرفت یعنی معجزه شده که در یک ماه این تغییر کرده و شده بهترین ماه. اما دلیل عمده تعجبم این بود که وقتی بهترین ماه رو معرفی میکنند عکسش رو هم میزارند و اونجا بود که فهمیدم تویسه مرد هست! عاغا من یک سال تمام فکر میکردم این زنه! تویسه یک اسم آفریقایی هست و لابد اسم مردهاست. ای تو ذاتتون با این اسم گذاشتنتون. حالا خوبه تو پیامها و ایمیلها و صحبتهام خودش حاضر نبوده چون من همیشه ضمیر سوم شخص در موردش رو همیشه "شی" استفاده میکردم! 

خب اینا برمیگرده به تفکرات کلیشه ای که راجع به اسمها داریم. 

ما یه مدیر منابع بشری (نیروی انسانی) هم داریم به اسم شایلندرا. خب تصور کلیشه ای که من داشتم این بود از اونجایی که نیروی انسانی ها معمولا یک خانم مهربان و دوست داشتنی و تو دل برو هستند اینم زنه و از همه مهمتر اسمش هم با حرف آ ختم میشد. به روز تو یکی از جلسات حاضر شد و دوربین خودش رو روشن کرد و اونوقت بود که دیدم سیبیل های این شایلندرا چقدر کلفته لامصب! بابا اینم که مرده! 

لطفا لطفا لطفا تو پروفایلتون عکس بزارید کلی وقت و انرژی تلف میکنی و آسمون ریسمون میبافی تا بیایی مخ طرف رو بزنی بعد میایی میبینی که سیبیل طرف از مال تو هم پرپشت تره! 

=================

یه حسی بهم میگه این شنکار که باهم از اول تو یه شیفت هستیم و صداش رو همیشه تو جلسات میشنویم مرد نیست اینم زنه! من دیگه به هیچی تو این شرکت اطمینان ندارم و این شنکار تا یه عکس قدی از خودش نزاره مطمئن نمیشم! 

علائم علائم علائم

از دیروز سرفه خشک شروع شد البته خیلی کم ... اما بودو یک احساس خارش در گلو 

امروز سرفه ها کم کم به عطسه تبدیل شدند 


عایا من سرما خورده ام؟

عایا من به کویید 19 مبتلا شدم؟

عایا هزار کوفت و زهرمار دیگه؟

جلسه امروز

چند هفته است که در دوره بنچ بودم و معلوم نبود که پروژه جدیدم چه خواهد بود. معمولاً هم پروژه اون چیزی نمیشه که توش تخصص داری و یا دوست داری. مثلا در پروژه های قبلی یادمه که من این همه برنامه نویسی و فول استک بازی در آوردم  ولی من رو تو استریم نتورک گذاشته بودند برای کار با روتر و سوییچ های سیسکو.

تمام این چند هفته قبل همش فکر میکردم که پروژه جدید چی میتونه باشه. خدا خدا میکردم که کلود (ابر) باشه که نشد و یکی دیگه از بچه ها رو گذاشتن تو بخش مایکروسافت آزور. به سایبر سیکوریتی هم علاقه داشتم باوجود اینکه هیچی ازش سر در نمیوردم که اونو هم مثل اینکه چند وقته انتقالی ندارند. 

تا اینکه بالاخره در هفته پیش من به یک پروژه جدید منتقل شدم که در مورد تکنولوژی اون هیچ چیزی نمیدونستم و یعنی اگر به انتخاب من میبود شاید آخرین انتخاب من میبود! خداییش شانس ما رو میبینی! ادمین سرورهای یونیکس! من در حد یک کلاس خیلی سریع از اسکریپت نویسی یونیکس یادم میاد و همین! بعدش هم این یونیکس رو که اصلاً فکر نمیکردم کسی استفاده کنه حتی لینوکس رو هم مردد بودم در موردش. به هر حال قبول کردم تا ببینم چی میشه. توکل بر خدا.

بالاخره امروز با رئیس جدید جلسه داشتیم و راجع به پروژه صحبت کرد ما فقط یک هفته آموزشی داریم و بعدش دیگه کم کم کار شروع میشه! 

اگر بگم نگران نیستم که راست نگفتم اما همش فکر میکنم که نباید این روزها و یا به قولا آرامش قبل از طوفانم رو خراب کنم! 

ببینیم چی میشه ! 

اینم از شانس ما!

هفته پیش از طرف یکی از دوستان مسجدی زنگ زدند و گفتند برات افطاری میاریم. وقتی آوردند هم خیلی غذای مفصل و متنوعی هست و هم خیلی زیاد هست و حتی اگر غذا را بزارم یخچال و کم کم استفاده کنم باز هم خراب میشه برای همین فکر کردم که حیف هست این غذا که به نیت افطاری به من داده شده دور ریخته بشه. در خونه همسایه ها رو زدم و به بعضی هاشون هم پیام دادم. نه جواب دادند و نه در رو باز کردند. (ترس از کرونا هست دیگه!) 

تا اینکه یادم اومد یه خانم مسلمان بنگلادشی بود که یه زمانی باهم در یک دوره آموزشی بودیم . بهش زنگ زدم و خیلی خوشحال شد که براش افطاری میارم و با کمال میل قبول کرد. منم نصف بیشتر اون سینی غذا رو که فکر کنم برای 4-5 نفر آدم کافی بود خیلی تمیز و شیک بسته بندی اش کردم (ترس از کرونا هست دیگه!) و بردم بهشون دادم. هم خودش و هم شوهرش خوشحال شدند. واقعاً شاید قسمت این بود که این افطاری فقط به مسلمانها برسه. 

امروز خانمه بهم زنگ زده که آدرست رو برامون بفرست چون ما هم نذر افطاری داریم برات بیاریم. 

خلاصه آدرس دادم 

و وقتی رسیدند زنگ زدند و ازشون غذا رو که اتفاقا خیلی خیلی بهتر از من بسته بندی کرده بودند گرفتم و خوشحال و خرامان رفتم خونه تا بازشون کنم. 

که دیدم ای دل غافل. غذاشون صد در صد گوشت هست! عاقا تماماً قرمه گوشت! یعنی من حتی نمیتونم بهش لب بزنم! 

حالا من کی رو پیدا کنم این غذا رو ببرم دم در خونه شون؟؟؟؟