وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز
وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز

پرچم امام رضا- دعوت - ماشین قدیمی و جدیدم - حاجی بابا

بالاخره فرصتی شد که هر چند سریع کمی از این روزها بنویسم 


تولد رضا در میلاد امام رضا! 

بعد از مدتها رفتم مسجد. دیروز میلاد امام رضا بود و نمیدونم چطوری پرچم روی گنبد حرم امام رضا رو بچه های مسجد آورده بودند. هر چند که هر سال ماه محرم پرچم های حرم امام حسین و حضرت اباالفضل رو از کربلا برای زیارت و یادآوری حادثه عاشورا میارند اما این یکی از ایران آورده شده بود. کارشون عالی بود. 


دوره داره روز به روز سختتر میشه! امروز نشستم یه برنامه ماشین حساب نوشتم! شاید دفعه بعدی کدش رو بزارم اینجا. هر چند که ممکنه اصلاً مهم نباشه این وبلاگ هم به نوعی دفتر یادداشت و خاطرات من هم هست 

چند روز پیش مدیر آموزشی برام ایمیل زد که استادها تو و یکی دیگه از دانش آموزها رو به عنوان انتخاب شایسته برای بحث و گفتگو در مورد سیستم آموزشی انتخاب کردند و لطفاً یه روز رو اعلام کن که جلسه ارزیابی داشته باشیم. خیلی سورپرایز شدم چون واقعاً من میدونم که خیلی ها هستند که از من خیلی خیلی بهتر هستند اما چرا من رو انتخاب کردند نمیدونم. به رئیس ایمیل زدم که به نظر من خیلی از من هم بهتر هستند. ایشان هم در جواب نوشتند برای این کار نیاز نیست که بهترین کد نویس این دوره باشی. به هر حال قبول کردم و هفته دیگه یه ملاقاتی باهاشون خواهم داشت! 

حالا خدا کنه ضایع نشم! من بخدا اونقدرها بلد نیستم! 


ماشین قبلی ام رو فروختم! 

داشتم از ماشینم عکس میگرفتم که بعدا سر فرصت عکسهاش رو بزارم توی اپ برای فروش که همون موقع یکی از همسایه ها منو دید و گفت میخواهی ماشینت رو بفروشی ؟

گفتم آره ولی عجله ای هم ندارم. بعد از پرس و جو بهش قیمت پیشنهادی ام رودادم. فرداش برام پیام داد و منم بهش گفتم که من حتی وقت ندارم که ماشین رو بهت نشون بدم بزارش آخر هفته! 

آخر هفته با پسرش اومد و گفت در حقیقت این ماشین رو برای پسرم میخوام.این اولین ماشین عمر پسرش بود و اینقدر هیجان زده بود که کاملاً از چهره اش میشد تشخیص داد. پولشون کامل نبود بهش گفتم چون همسایه هستی و میدونم برای پسرت میخواهی میتونم قبول کنم که بقیه اش رو قسطی بهم بدی. 

پسره داشت از خوشحالی بال در میورد. اصلاً به حرفها و توضیحات من در مورد ماشین گوش نمیداد و وقتی سوییچ ماشین رو بهش دادم سریع روشن کرد و رفت کارواش! 


و اما ماشین جدیدم! 

تفاوت زیادی در رانندگی و احساس رانندگی با این ماشین جدید هست. به هر حال یک کراس آور(شاسی بلند) با ماشین کلاس سدان فرق داره. امکانات و قابلیتهای خیلی باحالی هم داره اما مصرف بنزینش خیلی بالاتره! از همین الان دلم برای اون ماشین قبلی ام که هیبرید هم بود تنگ شده! یک هفته تمام همه جا باهاش میرفتم تا باکش خالی میشد! یعنی به شدت کم مصرف بود! اما این یکی تقریبا دو برابر مصرف داره! 


حاجی بابا تمام عمر و زندگی منه! یعنی من این همه سختی و مشکلات رو که تحمل میکنم به خاطر اینه که دلم قرصه دعای حاجی بابا پیشم هست. 

قدر تمام دنیا دلم براش تنگ شده

وقت ندارم!

کاش یه سایتی پیدا میشد (یه چیزی مثل ساوند کلود) که توش فقط صحبت میکردی تا تایپ کردن! 

اصلاً وقت پست گذاشتن ندارم در حالی که کلی گفتنی دارم 

در حدی که صبح مسواک نمیزنم و به جاش اون محلول دهان شویه رو هورت میکشم و غرغره کنان میدوم سوار ماشینم میشم (البته میتونید حدس بزنید که وسطهای راه شیشه رو باید بکشم پایین و ..... بله!)  که اون چند دقیقه رو بتونم حداقل چند دقیقه زودتر سر کار برسم!

 در این حد اوضاع وخیمه این روزها! 

و این روزها

بالاخره سه روز تعطیل بودیم، این هفته حتی فشار درسی هم کمتر بود و چند تا موضوع کمتر داده بودند تا به قول خودشون بشینیم درس بخونیم و آماده بشیم برای هفته های بعدی! 

بسی خوابیدیم در این چند روز! حسابی رفع خستگی نمودیم و هم اکنون از شدت پرخوابی خسته ایم! 

من عجب آدمی هستم! دیگه اون شور و شوق گذشته رو ندارم که برم بیرون و ولگردی کنم! همش دنبال آرامش و یک گوشه کز کردن شدم! خیلی از این حالت این روزهام بدم میاد! شاید علت اصلی اش این باشه که خیلی خودم رو درگیر کار و درس و مشکلات زندگی کردم ! 

===========================================================================================================================

هشتگ خاله سوسکه 

یک سریال موزیکال و فانتزی! 

دارم این روزها میبینمش، به بهاره کیان افشار اصلاً نمیومد که اینقدر ناز و ادا داشته باشه! 

از همین تریبون باید اعلام کنم که هر پسری که به نازنین بیاتی کراش نداشته باشه باید به پسر بودنش مشکوک بود! چقدر خوشگل و نازه این دختر! 

راستش ته چهره اش منو یاد یکی که خیلی دوستش داشتم میندازه. (شاید هنوزم اون بی وفا رو دوست داشته باشم)

=========================================================================================================================

یک ماشین جدید خریدم! خیلی از دوستهام هنوز نمیدونند

خیلی هم خوشگله امروز براش بیمه شش ماهه گرفتم. البته نقد که نخریدم. سی  درصدش رو نقد دادم و بقیه اش رو قسطی باید پرداخت کنم! 

حالا به جمع اقساط ماهانه ای که باید پرداخت کنم این ماشین رو هم باید اضافه کنم! 

حسابی رفتم زیر بار قرض! 

مصاحبه کاری

در هنگام مصاحبه کاری چند تا سوال هست که 90 درصد مواقع پرسیده میشه. اگر مصاحبه کاری داشتید سعی کنید از قبل جواب قانع کننده ای برای این سوالها داشته باشید. میتونید این سوالها رو تو گوگل جستجو کنید تا جوابهای خوبی رو پیدا کنید 


1- از خودت برامون بگو 

این لینک به انگلیسی هست و راجع به این سوال قشنگ توضیح داده 

https://youtu.be/MmFuWmzeiDs


2- چرا میخواهید اینجا کار کنید؟

این لینک به انگلیسی هست و راجع به این سوال قشنگ توضیح داده 

https://youtu.be/SQssO3QNAlg


3- چقدر د راین زمینه کاری تجربه دارید؟ اگر برای بار اولتان هست که میخواهید این کار را تجربه کنید علت آن چیست؟



4-آیا تا بحال در کارهای قبلی خودتان ارتقاء شغلی و یا مورد تقدیر قرار گرفتید؟


5- یکی از بزرگترین و مشکلترین چالشهایی که در کارهای قبلی تان داشتید و شما توانستید آن را حل کنید را تشریح دهید


6- تا بحال تجربه مدیریت و رهبری گروهی را داشته اید؟


7- چقدر حقوق برای این کار مد نظر شماست؟ 


خداییش حافظه ما رو ....

امروز داشتم فولدرهای دسکتاپ لپ تاپم رو چک میکردم چشمم خورد به یک فیلمی که پارسال دانلودش کرده بودم منتهی وقت نکرده بودم که تماشاش کنم و همین طور به مرور زمان یادم رفته بود که فیلمی رو هم دانلود کردم! 

امروز نشستم (با وجود مشغله وحشتناک بالایی که دارم) یک سال بعد از دانلود اون فیلم، تماشاش کردم! 

یک کلیپ بسیار با معنا

این ویدیو کلیپ رو یکی از دوستانم دیروز تو فیسبوک برام فرستاد 

واقعا یک درس مهمی برای من یکی حداقل بوده که هیچ وقت کسی را که میدانید ظرفیتش را ندارد بزرگ نکنید.

شما هم خواستید ببینید 



سق سیاه

خداییش تو یکی از چیزهایی که خیلی توش مهارت دارم همین چشم زدن خودم هست!

احساس خوب دیدن بدتر از خودت!

من همیشه فکر میکردم من خنگ ترین آدم تو این دوره آموزشی فشرده هستم! 

نگو از من خنگ ترم هست! 

ولی خداییش چقدر غرور آدم میشکنه! من که خیلی شکسته شدم تو این دوره! 

کمی بهتر از قبل!

بالاخره برای مقابله با خستگی و بیخوابی ها مجبور شدم یه ماشین قهوه ساز بخرم! از اینهایی که سینگل سرو هست و برای اینکه آسونتر و تمیزتر (و البته گرانتر) در بیاد از کی کاپ به جای کافی معمولی برو شده استفاده میکنم! تا حدی اینم از این! 

==============================================================================================================================

با اون خانم همکاری که هفته قبل دعوامون شده بود، آشتی نمودیم! همونطوری که خیلی راحت و سر یک موضوع کوچک دعوامون شده بود، خیلی راحت هم رفع کدورت شد! امروز به نحوی  از همدیگه معذرت خواهی کردیم و همه چیز حل و فصل شد. گاهی فشار بیش از حد کاری باعث میشه که اعصاب ها سر جاش نباشه و آدم یوهویی منفجر بشه. اما هر در این حدی بودیم که کوتاه بیاییم 

=============================================================================================================================

بعد از اینکه از ماجرای دعوای من و اون خانم تموم شدیم، رفتم سراغ یه جنجال دیگه! اینبار با یک پسر دیگه که تو انبار کار میکرد! البته دعوا که نه. در حد کل کل لفظی! سر یکی از وسایل انبار. خوشم اومد کم آورد! کلی خندیدیم بهش! چون رفته پیش رئیسش که رضا وسایل منو برداشته! 

============================================================================================================================

حالا همه اینها به کنار! 

قبلاً ها هم گفته بودم که تایم ناهار من با بقیه فرق میکنه، امروز وقتی اومدم تو آشپزخونه که ناهار رو گرم کنم،  خانم خوشگله  رو دیدم (این یه خانم دیگه است). 

اوه مای گاد، این خانم خوشگل ترین و تو دل برو ترین خانم شرکت ما هست! هم از نظر قد و هیکل و هم از نظر قیافه و هم از نظر اخلاق! اصلاً همه چی تمومه! 

همه پسرهای شرکت ما هم تو کف این خانم هستند! 

همدیگه رو میشناسیم و گاهی هم صحبت میکنیمچون خیلی وقتها کارش تو بخش ما گیر  هست!ولی  از اونجایی که جلو من همش دوست پسرم دوست پسرم میکنه خب منم بیخیالش میشم. خداییش چه اخلاق گندیه بعضی از دخترها و زنها دارند جلو آدم هی از دوست پسر یا شوهرشون میگند! یعنی حتی ما یک هزارم درصد هم برامون مهم باشه! حالا شاید ما نخواستیم مخ شما رو بزنیم دیگه چرا غیر مستقیم پیام میدی. 

خلاصه، دیدم تنها روی میز داره ناهارش رو میخوره، پر رویی کردم و گفتم میتونم رو میز شما ناهار بخورم. گفت البته. 

منم پیتیکو پیتیکو کنان رفتم غذام رو تو مایکروویو گرم کنم! در همین اثنی بود که اون پسره پر رو توی انبار پیداش شد، به خانم خوشگله گفت میبینم که تنهایی داری غذا میخوری اومد بشینه و سر صحبت رو باز کنه که خانمه بهش گفت که نه من تنها نیستم با رضا هستم! 

من که داشتم از آبسرد کن لیوانم رو پر میکردم گفتم آره خانم با منه. 

پسره ول کرد رفت و همینطوری که داشت میرفت بلند گفت کاشکی منم از این به بعد دیرتر بیام برای ناهار! 

یعنی داشت میسوخت از حسودی ها! آی دلم خنک شد! 

رفتم به دختره گفتم دستت درد نکنه، درسته که محل ما نمیزاری و همش دوست پسرت رو به رخ ما میکشی ولی حداقل دمت گرم که منو جلو این پسره کم نیوردی! 

اینقدر خندید که خودم هم شک کردم که لابدچیز خنده داری گفتم. 


this post is for my notes

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.