وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز
وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز

ای استاد - تفریح آخر هفته ای - تعمیرات - شروع کلاس جدید

پنجشنبه هفته قبل وقتی کلاس انتگرال تموم شد من سر کلاس نشستم تا همه دانشجو ها برند و من موندم و استاد. 

استاد ازم پرسید شما سوالی دارید؟ 

گفتم بله استاد. ببینید میدونید که من امتحان اولی رو خراب کردم و شما هم لطف کردید بنا به شرایطی به من فرصت دادید. و در ضمن هفته بعد هم ما امتحان دوم رو هم داریم. مشکل من اینجاست که با نحوه درس دادن شما مشکل دارم و خوب یاد نمیگیرم. من سوال کردم بیشتر این دانشجوها یا بار دومشون هست که این درس رو برمیدارند یا تو خونه نشستند شب تا صبح درس میخونند و تحقیق میکنند ولی من سر کار میرم. 

استاد حرفم رو قطع کرد و گفت متاسفم من به شما یک فرصت دادم و دیگه نمیتونم کمک دیگه ای بکنم در ضمن به جز شما کس دیگه ای در مورد تدریس من شکایتی نکرده! (خب همه که مثل من تنشون نمیخاره مستقیم بیان به استاد بگن تو بد درس میدی)

من گفتم نه استاد منظور من این نیست. من میخواستم بگم ما یک امتحان دیگه هفته بعد داریم و بعد از اون دو تا امتحان دیگه. من اولی رو خراب کردم و با این اوضاعی که از درس یاد گرفتن سرکلاسم میبینم دومی رو هم خراب میکنم. و شاید بقیه شون رو هم.

استاد من امروز در طول کلاس و با دیدن اینکه از شما خوب یاد نمیگیرم  به این نتیجه رسیدم که این درس رو حذف کنم. این موضوع رو برای این با شما در میان گذاشتم که اگر دلیل قانع کننده ای دارید بفرمایید تا حذف نکنم. 

در اصل خودم هم دوست نداشتم حذف کنم ولی چاره ای هم نمیدیدم با این شرایط. با اینحال دنبال یک روزنه امیدی بودم که استاد بهم بگه بابا بیخیال من خودم یه کاریش میکنم شما بیا سر کلاسها کاریت نباشه.

استاد شروع کرد به دلیل آوردن و گفتن اینکه چرا نباید حذف کنم ولی در نهایت با ایشان خداحافظی کردم و گفتم تصمیمم رو میگیرم. وقتی رسیدم خونه اولین کاری که کردم این بود که رفتم تو سایت دانشگاه و درس رو حذف کردم! خب قانع نشده بودم دیگه! 

ای کاش این استادها درک کنند که ما ز بهر مدرک آمده ایم *** نی ز درک مطلب آمده ایم. (به به چی گفتم من)

-----------------------------------------------------------------------------------------------


این سه چهار روز بهترین روزهای این دو سه ماه بودم برام! هم هوا عالی بود و هم هیچ درسی نداشتم تا نگران امتحان و تکالیفش باشم! رفتم به یکی از فستیوالهای سالانه که در شهر ما برگزار میشه و یک شهر بازی و تا تونستم کلی پول خرج کردم! بالاخره دو روز بیشتر نیست دیگه و از روز دوشنبه کلاسهای جدید شروع میشه و دوباره همون آش و همون کاسه و همون ناله های همیشگی پس سعی کردم این سه روز رو راحت باشم. سر کار هم گفتم که اضافه کاری نمی ایستم و تهدید کردم که جواب هیچ تلفن و ایمیلی را نخواهم داد! 

---------------------------------------------------------------------------------------------

امروز صبح سیفون دستشویی طبقه بالا آخرین نفسهاش رو کشید! و بالاخره زمانی رسید که با کشیدنش هیچ اتفاقی نیفتاد! این منو مجبور کرد که با هر زحمتی بود فلش تانک رو باز کرده، تخلیه کرده، و قطعات مورد نظر را با هزار زحمت از آن بیرون کرده و بعد از آن تازه به حل مشکل فکر کرده! باشم. خب با کلی وارسی به این نتیجه رسیدم که با تمام قطعات داخل فلش تانک رو عوض کنم. رفتم مغازه همه رو خریدم و با کلی دردسر نصبشون کردم. خیلی همه جا رو کثیف کردم و خودم هم ولی خب هر چی بود تمومش کردم و خوشحالم. اما در این روز آفتابی و هوای خنک من 4 ساعت وقتم رو تلف کردم برای این کار! برای این که جبران این مکافات رو بکنم وقتی که تو راه برگشت به خانه بعد از خرید قطعات بودم ، شیشه ماشین رو کشیدم پایین و سر مست از این هوای خوش زدم زیر آواز! دیگه خودتون بقیه شو حدس بزنید

-------------------------------------------------------------------------------------------

از فردا کلاسهای جدید شروع میشه و این یعنی شروع بدبختی و کمبود وقت . اینبار میخوام آماده تر باشم. پس اگر دیدید تلگرافی پست میزارم یا اصلاً نمیزارم به گیرنده های خودتون دست نزنید که اصل مشکل از خود فرستنده بیچاره است!