وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز
وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز

یک آدم بیخیال که به ظاهر استرس هم دارد!

این دقیقا حال و روز من هست (خواستم بنویسم این روزهای من بعد دیدم من همیشه همینی هستم که هستم) 

تو این هفته به نظرم یکی از مهمترین اتفاقهای امسال برام رخ میده اما من بیخیال بدون اینکه کاری انجام بدم نشستم و دارم به قول خودم اظهار نگرانی میکنم! 


چرا این منابع انسانی اینقدر لفتش میده تا یه کاری رو انجام بده؟ بهشون گفتم بهم ایمیل رسمی بزنند و بگند که پوزیشن جدید کاری ام چی هست و کی قرار است شروع بشه و اصلا آدرسش کجا هست اما هر بار یه داستانی سر هم میکنند. من اصلا بهشون اعتماد ندارم و به نظرم یک کاسه ای زیر نیم کاسه هست 


روز شنبه امتحان فیزیک داشتم و خیلی جالب بود که استاد سوالها رو کاملا غیر کلیشه ای و خلاقانه داده بود! ای لعنت به اون استاد فیزیک پارسال 


یه خبر خیلی بد در مورد طلاق یک تازه عروس و داماد که هر دو از دوستهای ما بودند شنیدم، خدا کنه که کوتاه بیاند و در آخرین لحظات به زندگی شون ادامه بدند. اما خب نامردها ما رو تو عروسی شون خبر نکرده بودند در حالیکه سالن عروسی درست نزدیک خونه ما بود

معجزه همیشه هست!

یکی از همکارهام از کسانی هست که حدود 25 سال در این شرکت کار کرده ولی با وجود این همه سابقه کاری یک انسان واقعا متواضع و بینهایت خوش برخورد هست. هر وقت میدیمش به شدت من رو روحیه میداد و با خوشرویی بسیار باهام برخورد میکرد و در عین حال در کار خودش استاد هست. 

به نظر من هر چقدر در مورد ایشان و از خوبیهایشان بگم کم گفتم و این را همه همکارها تایید میکنند. 

چند ماه پیش بود که متوجه شدم چند روزی سر کار نیست و بعدا از طریق اکانت فیسبوکش متوجه شدم که پسر بزرگش تومور مغزی داره و در عین حال مادرش هم با مشکلی مشابه پسرش مواجه شده. شاید این سختترین روزهای زندگی اش بود اما با چشمهای خودم دیدم که هیچ وقت ناامید نشد و در هر پست فیسبوکش و یا هر وقت من رو از نزدیک میدید از من و همه دوستهام میخواست که برای پسرش و مادرش دعا کنیم. 

شدت و بزرگی تومور اینقدر بوده که چشمهای پسرش قرینه نبودند و انگار یکی بالاتر و یکی پایین تر بوده. بعد از انجام چندین آزمایش و ام آر ای بالاخره چند عمل جراحی شد هر چند که به ظاهر عمل موفقیت آمیز بود و توانستند تومور رو بردارند ولی ظاهرا این توده چندین تومور بوده و یک تومور نبوده. 

من هر وقت میدیدمش از صمیم قلبم براش دعا میکردم و بهش میگفتم که من برای پسرت و حال خودت دعا میکنم. او هر چند که به ظاهر خوش بین و امیدوار بود ولی معلوم بود که عمل های پیش رو خطرناکترین و با ریسک بالایی خواهد بود. 

چند روز پیش ایشان دوباره پست گذاشتند و عکس پسرشان را که با لبخند و چهره خسته ای داشت ولی سر پا نشون داد. ایشان به طور معجزه آسایی بهبود کامل پیدا کردند طوری که دکترها هم نتوانستند بدرستی توضیح بدهند که چطور اون تومورهای اضافی ناپدید شدند.

در این مواقع دکترها فقط یک کلمه برای وصف این حالات دارند، معجزه! 

دکتر پسرشان گفت که این یک معجزه بوده. بله معجزه همیشه هست فقط کافی است که از صمیم قلب از خدایتان فارغ از هر دین و مذهبی بخواهید . 

این چند روز دوباره همان چهره بشاش و پر انرژی او را سر کار میبینم و جمله معروفش به من که رضا تو بهترینی من بهت افتخار میکنم رو بهم گفت امروز! 

اونی که از ما میباخت قهرمان شد!

واقعا کی باورش میشد که چیفز های تو سری خور از ما قهرمان بشند و اینطور فورتی ناینرز رو به خاک سیاه بکشونند!

در ضمن کی باورش میشد که اون پیرمرد 80 ساله پولدار شرکتمون که بچه هاش صاحب شرکتند بیشتر شرط بندی ها رو برده باشه. 

هر چیزی ممکن است! هر چیزی! 

وقتی یک مرد برای لحظاتی تنها میشود

امروز از بی حوصلگی با گوشیم ور میرفتم یه لحظه متوجه شدم که گوشی قابلیت فیلمبرداری اسلو موشن هم داره! 

هههههه چه کشف بزرگی کردم من 

هیچی دیگه یک ساعت تمام مشغول فیلم گرفتن و لذت بردن بودم! 

انتظار

خداییش یکی از سختترین کارهای دنیا منتظر بودن هست. اینکه هر روز بهت بگند که فردا خبر خوبی خواهی شنید و همه چیز رسمی میشه اما روز بعدش هیچ خبری نمیشه! و  فردای اون روز دوباره همون خبر و روز از نو روزی از نو! 

حدود یک ماه هست که بهم میگند فردا یا پس فردا یا هفته دیگه بهت خبر میدیم. اما هیچ خبری نیست که نیست! هیچی! 

صبر بی فایده 

انتظار بیهوده 

الکی خوش و ساده 

و میدانم

هوا خواه توام جانا و میدانم که میدانی

که هم نادیده میدانی و هم ننوشته میخوانی