وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز
وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز

خیلی خسته ام! کلی کار هم ریخته رو سرم! کدوم رو اول و کدوم رو آخر انجام بدم! درسها درسها! دیوانه کننده شدند! 

خیلی از بابت موضوعی ناراحتم! غصه ای هست که چند ساله دارمش. کی تموم بشه خدا

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

دخترهای دانشگاه ما همشون اعجوبه هستند! یه طوری اند که اصلا میترسی باهاشون حرف بزنی! من تو این دو سال فقط با سه یا چهار تا دختر تو دانشگاه تونستم درست و حسابی حرف بزنم! همین که کلاس تموم میشه مثل گلوله (یا شاید هم سریعتر میدوند بیرون طرف ماشین هاشون و خونه!). خب میمیرین یه دو دقیقه  دیرتر برسید و توی راه با ما یه اختلاطی هم بکنید بلکه ما هم روحمون شاد بشه و یه توهمی هم بگیریم؟ در ضمن طوری که من دیدم نود درصدشون دوست پسر خارج از دانشگاه دارند! زرنگ اند دیگه آخه کی میاد تو دانشگاه دوست پسر پیدا کنه که فردا که کات کردندیا اگه با کسی دیدنش همیشه جلو چشمشون باشه.

اما بگذریم یه اتفاق عجیبی دیروز افتاد سر کلاس  که پسره تونست در عرض ده دقیقه مخ دختره رو تو کلاس بزنه! دختره بغل دست من مینشست  و همیشه با یه حالت اخم و تخمی بود و حتی نگاه بهم نمیکرد و روش همش یه طرف دیگه بود. خداییش نه چهره درست و حسابی داشت و نه ناز و ادای دخترانه و نه هیچی. اما این پسره که البته هم خوش سر و زبون بود و هم بهش میومد از بچه پولدارها باشه باچند دقیقه صحبت در مورد یکی از مسئله های فیزیک  قلب خانم رو از جا کند! 

عاغا بعضی ها چه شانسی دارند.من جلسه بعدی این پسره رو ببینم ازش میپرسم تو چه جوری اینو در عرض چند دقیقه ریجستری کردی؟

در ضمن دختره همچنان فکر میکنه اون طرفی که من نشستم دیوار هست و به نظرم مشکل گردن هم داره که این طرف نمیچرخه! 

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

امروز سر کار به سرپرست بخش مون گفتم که کارهای من خیلی زیاده و نیاز دارم که یه نفر کمک ام باشه. برای این که طوری بیان کنم که قانع بشه بهش گفتم فرض کن من یه روز نباشم کی میاد این کارهایی که من میکنم رو انجام بده؟ (هیچ کس نمیتونه فعلا) خب یکی رو بیار که من کل کار رو بهش یاد بدم که اگر روزی من نبودم بتونه کار رو به پیش ببره! 

سرپرست بخش بهم گفت ببینم نکنه میخواهی استعفا بدی؟ 

شد حکایت اون ضرب المثل که میگه اومدم ابرو شو درست کنم زدم چشمش رو هم کور کردم! حالا اینا منو نندازن بیرون! 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

من احتمالاً تا بعد از ولنتاین!!!! اینجا آفتابی نمیشم! (درس و کار و امتحان و مشکلات زندگی دیگه) بعد که طوفان تموم شد میام اینجا و پست میزارم