وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز
وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز

وات د تریبل دی

چه روز وحشتناکی بود امروز. 


در بستر

خدایا

این دیگه چه وضعیته من دارم نزدیک عیدی.

ثبت با سند برابر است

امروز فیلم ثبت با سند برابر است را دیدم. فیلم جالبی بود ولی خیلی ضدحالی داشت و نمیشد این فیلم رو به عنوان یک فیلم کمدی صد در صد شناخت. 

چند تا دوست یه باغ میخرند و شرط میزارند هر کس آخرین نفری بود که مجرد میماند سند شش دانگ باغ به نام او باشد. 

واقعیتهای زیادی در این فیلم دیده میشد. این که دوستها زیرآب همدیگه رو میزنند و سر همدیگه رو کلاه میزارند تا اون یکی عروسی کنه به نظرم در دنیای واقعی هم وجود داره. 

شاهین که هشت سال خارج از کشور بود به ایران برمیگرده و کم کم بعد از مدتی عاشق مهشید میشه. و کار تا جایی پیش میره که مهشید رو راضی میکنه که بیاد خواستگاریش و باهم عقد کنند. 

این بزرگترین اشتباه شاهین بود که عاشق مهشید شده بود. چون مهشید هم آخرش هم سر او و هم سر همه رفیقهاش کلاه گذاشت و باغ رو بالا کشید. 

من اینجاش رو با نویسنده این فیلم موافقم. یک مرد هیچ وقت نمیتونه یک زن رو کامل بشناسه و اون همیشه از زیبایی و جذابیت زنانه اش استفاده میکنه و مرد رو جادوی خودش میکنه و قبل از اینکه مرد بفهمه ضربه خودش رو میزنه! دقیقا مثل همین فیلم اون مهشید زیبا میتونه خیلی بی رحم و بی احساس باشه. 


پفک

دیروز تو مسجد موقع شام چند تا چیپس و پفک هم گذاشته بودند! دقیق نمیدونم چرا شاید هم بخاطر بچه ها بوده. 

هر کی میومد برای خودش غذا بکشه یه نگاه میکرد اما برنمیداشت! چون شاید میخواستند بگند ما که بچه نیستیم. 

چشم من به اونها و خصوصاً به کرانچی ها خورد! خواستم بردارم اما چون دیدم هیچ کس برنداشته منم برنداشتم! 

رفتم غذا رو خوردم اما دلم پیش اون کرانچیه بود! 

بالاخره به خودم گفتم باشه بعد از غذا دوباره برمیگردم و این دفعه یکی برمیدارم! 

غذا رو خوردم و برگشتم دیدم هیچی نمونده! 

ای نامردها! 

مادر

دیشب بعد از مدتها (شاید بگم سالها) برنامه ستاره افغان را دیدم. 

برای آنهایی که با این برنامه آشنا نیستند باید بگم که این برنامه یکی از برنامه های محبوب و پربیننده در افغانستان است و روال برنامه طوری است که داورهای برنامه از میان همه داوطلبان آواز خوانی از شهرهای مختلف افغانستان بالاخره 12 نفر را برای دور نهایی انتخاب میکنند. و این 12 نفر هر هفته یک آهنگ را اجرا میکنند و مردم هم میبینند و به یکی شان با پیامک و یا از طریق فیسبوک رای میدهند و بر اساس آرای مردم هر هفته یک نفر که آرای کمتری داشته ، از برنامه حذف میشود و این روال همین طور ادامه دارد تا اینکه میرسید به آخرین نفری که میماند که به او لقب ستاره افغان را میدهند. 

از این برنامه خاطرات زیادی دارم و حتی آهنگ ها و چهره های نوستالژیک زیادی را هم به یاد میاورم. یادم هست حدود شش سال پیش بود که سر کار بودم و گوشی ام زنگ خورده بود و از برنامه بهم زنگ زده بودند و گفته بودند که کارت تماشاچی برای خودت و دوستانت صادر کردیم و اگر دوست داری بیا بگیر و من هم با سرعت رفتم به همون شبکه تلویزیونی و کارت تماشاچی رو گرفتم و هفته بعدش در برنامه حاضر شدم. این برنامه در خود کابل ضبط میشه برای همین شرکت کننده ها و تماشاچی ها بیشتر کابلی هستند. و واقعاً چه شور و هیجانی داره اونجا بودن. 

واقعا یاد آن روزها بخیر. 

خب بگذریم :

برنامه امسال ستاره افغان حالا دیگه به مرحله فینالش رسیده و تنها دو نفر موندند که مردم باید به یکی شان رای بدهند و همان یک نفر لقب ستاره افغان امسال را میگیرد و جالب اینجاست که امسال یکی از فینالیست ها دختر خانمی است به اسم زهرا الهام. 

این آهنگ زیبای زهرا الهام با عنوان آهنگ مادر واقعا همه را و حتی خودم را احساساتی کرد. دو تا از داورها گریه کردند مجری های برنامه هم سعی میکردند خودشون رو کنترل کنند. البته تو این ویدیو قسمتهای بعد از آهنگ نیست که نظرات داوران و مهمانان برنامه و ابراز احساساتشون رو نشون داده باشد. 

راستش خود من رو هم بغض گرفته بود آخرش.

مگه میشه برای مادر کسی دلش نگیره. 

این هفته من به زهرا الهام رأی میدم و امیداوارم که اولین بانویی باشد که لقب ستاره افغان را میگیرد. 



آپدیت 

ظاهراً سایت تماشا تشخیص داده که این ویدیو دیده نشود! و ویدیو اول را بعد از یک ساعت از آپلودش حذف کرده! مجبور شدم برای بار دوم این ویدیو را آپلود کنم. اگر بازم حذفش کردند دیگه نمیشه کاری کرد. 

خسته ام

این روزها از بس خسته میشم که نایی برای پست گذاشتن برام نمیمونه. 

خدایا یعنی میشه یه روزی از این شرایط راحت بشم؟ 

کار - کار- کار-  درس - درس-  مخارج- مخارج- نه تفریحی - نه لذت از زندگی ای - زندگی ماشینی

امان از دست این استادها- هر بلایی که سرم اومد .....

روز شنبه سایت دانشگاه رو باز میکنم و میبینم که استاد امتحان گذاشته برای روز یکشنبه بدون اینکه اصلاً خبری بده. رفتم توی سایت که فایل تست و سوالها رو دانلود کنم دیدم که هیچی نیست.! 

منم بی درنگ به استاد ایمیل کردم که شما میگی فردا امتحانه اما هیچی آپلود نکردی که. 

استاد برام ایمیل کرد که سیستم مشکل داشته برای همین حتما فایل آپلود نشده! و فایل رو با ایمیل برام فرستاد. 

حاجی .... استاد .... شما قرار بود حداقل از یک هفته قبلش فایل رو اپلود کنید الان من یک روز قبلش چه جوری روی اون کار کنم؟ 

امان از دست این استادهای پیر و دور از تکنولوژی که حتی نمیدونند چطوری یک فایل ساده رو تو سیستم آپلود کنند! 

بالاخره با کلی ایمیل و پیغام و پسغام یک روز بیشتر از ایشون مهلت خواستم. خداییش تقصیر من که نبود که فایل دیر به دستم رسیده 

ویش می لاک 

=================================================================================================================================


خیلی اتفاقی این آهنگ به گوشم خورد و منو با خودش برد تو رویاها! با یه جاهاییش هم خیلی ارتباط پیدا کردم 

یه قسمتی از متن شعرش رو که خیلی دوست داشتم اینجا گذاشتم:


‫ﻫـﺮ ﺑـﻼﻳـﻲ ﺳﺮم اوﻣﺪ

‫ﻫﻤﻪ زﺟﺮی ﻛﻪ ﻛﺸﻴﺪم

‫ﻫﻤﻪ رو ﺑﻪ ﺟﻮن ﺧﺮﻳﺪم

‫وﻟـﻲ از ﺗـﻮ ﻧـﺒـﺮﻳـﺪم

‫ﻫﺮﺟﺎ ﺑـﻮدم ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮدم

‫ﻫﺮﺟﺎ رﻓﺘﻢ ﺗﻮ رو دﻳﺪم

‫ﺗﻮ ﺳﺒﻚ ﺷﺪن ﺗﻮ روﻳﺎ

‫ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ رﺳـﻴﺪم

  

‫اﮔﻪ اﺣﺴﺎﺳﻢ و ﻛﺸﺘﻲ

‫اﮔﻪ از ﻳـﺎد ﻣـﻨﻮ ﺑﺮدی

‫اﮔﻪ رﻓـﺘﻲ ﺑـﻲ ﺗﻔﺎوت

‫ﺑﻪ ﻏﺮﻳـﺒﻪ ﺳـﺮ ﺳﭙﺮدی


‫ﺑﺪون اﻳـﻨﻮ ﻛﻪ دل ﻣـﻦ

‫ﺷﺪه ﺟﺎدو ﺑﻪ ﻃﻠﺴﻤﺖ

‫ﻳـﻜﻲ ﻫـﺴﺖ اﻳﻨﻮر دﻧـﻴـﺎ

‫ﻛﻪ ﺗﻮ ﻳﺎدش ﻣﻮﻧﺪه اﺳﻤﺖ

شبکه مجازی خیابان رز

 خانه ما نزدیک یک خیابان کوچک هست که حدود 5 کیلومتر طولش هست. چندین مجمتع ساختمانی توش و منزل شخصی در مسیر این خیابان هست. 

دیروز برای من نامه ای اومد که دعوتنامه ای حامل کد ثبت نام بود برای عضویت در یک سایت. این سایت مربوط به تمام ساکنین خیابان نزدیک خانه ما هست و من تازه از وجودش مطلع شدم. البته مدت زیادی هم نیست که این سایت رو درست کردند. 

به نظرم ابتکار خیلی عالی ای بود. 

در این سایت که مثل یک شبکه مجازی مخصوص ساکنین خیابان ما است همه میتونند در مورد اتفاقاتی و حادثه هایی که در طول روز رخ داده پست بزارند. مثلاً یکی دیشب پست گذاشته بود که یک صدای مهیبی حوالی ساعت یازده شب اومده و بقیه اهالی محل زیر پستش کامنت گذاشته بودند که جریان چی بوده. یا یکی از حادثه دزدی در خونه اش خبر داده و مشخصات دزد رو گذاشته بود. 

بخش های مختلفی هم داشت. مثلا یک بخش مربوط به خرید و فروش اجناس دست دوم (درست مثل سایت دیوار) منتهی اینجا همه همسایه یا حداقل هم خیابونی هستیم و همدیگه رو یا میشناسیم یا حداقل هر از گاهی میبینیم. یک بخش هم مربوط به رخدادها جشن ها و مراسمهایی که بزودی قرار است در محل برگزار بشه بود و هر کسی پست میزاشت یا سوال میکرد. 

این سایت همانطور که گفتم فقظ برای ساکنین محل و اونهایی که بیشتر از یکسال ساکن هستند میباشد و کس دیگه ای نمیتونه عضو بشه چون سایت ازشون کد ثبت نام میخواد. 

به نظرم ایده عالی ای است. شما هم اگر بتونید این ایده رو در محل خودتون پیاده کنید به نظر من جالبه 

گوشی جدید سامسونگ

من حدود هشت سال است که برند گوشی ام سامسونگ است. چون هم کار کردن باهاش آسان هست و هم از نظر اقتصادی با وجود اینکه سامسونگ همیشه یک قدم از آیفون جلوتر بود، گوشی هاش به نسبت ارزانتر هم بود. شاید دلیل اصلی تمایل به سامسونگ همین قیمت کمترش بود. 

اما این گوشی های جدید سامسونگ 10 که به بازار اومده حتی از آیفون هم گرونتره! 

میدونم خیلی ها برنامه داشتند تا گوشی جدید سامسونگ بیاد به بازار تا گوشی های قدیمی شون رو عوض کنند اما حالا فکر کنم برای مدتی برنامه این باشه که یک مدت صبر کنند تا تب این قیمت بالا فروکش کنه. 

اما سامسونگ کولاک اصلی رو تو مدل جدید سامسونگ فولد کرد. خیلی به نظر محشر میاد این مدل. 

شما فقط ویدیو رو ببینید چی کردند این بشرهای کره ای! 



کارهای عقب مانده دانشگاه جدیدم

امروز وقت اضافه زیاد داشتم و سراغ بعضی از کارهای عقب مانده ام رفتم 

از جمله این کارها دنبال کردن کارهای مربوط به ارسال مدارک و کارهای اداری اپلای کردن و پذیرش در دانشگاه جدیدم است. 

یادتون هست (حدود هشت ماه پیش برای بار اول و دو سه ماه پیش برای تکرارش)  که گفته بودم برای یک دانشگاه معتبر  اپلای کردم و هر کس دوست داره با من همکلاسی بشه بسم الله اینم سایتش و شرایطش بیاین اپلای کنید؟

البته که الان من درگیر درسهای این دانشگاه فعلی ام هستم و شاید یک یا دو ترم دیگه هم اینجا کارهام طول بکشه.  برای همین در ضمن ارسال مدارکم  براشون ایمیل کردم که چطور درسها و واحدهای این دانشگاه رو به اون دانشگاه انتقال بدم. 

دانشگاه خیلی گرانی است ولی حتما می ارزه. هم فال و هم تماشا و هم ولخرجی و بدبختی! 

 

امروز تو سایتشون این ویدیو رو دیدم که دانشجوها توضیح میدن  چرا  دانشگاهشون  را دوست دارند. 

این ویدیو رو یادگاری میزارم اینجا تا گاهی بهش سر بزنم و ببینمش و یه تجدید روحیه ای هم بکنم. 

یو تی دی ، یوتی دی ما داریم میاییم! 

یو تی دی ووووشش!!!