وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز
وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز

انتخاب

امروز سر کارم بودم که یکی از مدیرها اومد و گفت میخواهیم یک نفر دیگه هم به بخش شما اضافه کنیم. برای همین با یک نفر مصاحبه داشتیم و قراره امروز بطور آزمایشی بیاد اینجا و این مسئولیت رو به من دادند که در هنگام آزمایش ایشان با این فرد همکاری کنم و مواد لازم و کاری که قرار هست بکنه رو بهش بگم.

کمی هیجان زده و البته دچار استرس شده بودم! تا حالا همچین وظیفه ای با این سن کم و تجربه ناچیز به من محول نشده بود.

وقتی از نزدیک ایشان را دیدم فهمیدم که یک خانم نسبتاً جوان هست. لازم به ذکره که تو این بخشی که ما کار میکنیم هیچ خانمی کار نمیکنه و همون لحظه میتونستم احساس کنم که این خانم اصلاً احساس راحتی نخواهد داشت که در کنار این همه مرد کار کنه. 

اما  اصلاً این چیزها رو به روی خودش نیاورد و گفت خیلی راحتم که اینجا کار بکنم. 

بعد از معرفی شان توسط جناب مدیر، ایشان از من خواستند که یکی از نمونه ها را به این خانم بسپارم و ایشان روی اون کار کنند. در مقایسه با کارهایی که میکردیم کار خیلی ساده و پیش پا افتاده ای بود. 

من تمام وسایل لازم رو بهشون دادم و توضیحات کافی در مورد نحوه اجرای کار و چگونگی اش رو دادم. 

بعد از چند دقیقه گفت که "لطفاً منو راهنمایی کن من نمیدونم که از کجا باید شروع کنم" . چهره ملتمسانه ای داشت.

 سعی کردم که تا میتونم بهش کمک کنم. 

میگفت توی خونه کار میکنه ولی درآمد بالایی نداره. میخواست بیشتر پول در بیاره. براش مهم نبود که تو چه محیطی و با چه کسانی کار بکنه! اصلاً بهش فکر نمیکرد. و با وجود اینکه خیلی از کارها رو بلد نبود به جای اینکه تسلیم بشه سعی میکرد روش انجام دادنش رو یاد بگیره! 

و بالاخره کار مورد نظر را تمام کرد. 

بعد از اتمام کار آقای مدیر ایشان را در دفترش خواست و ایشان رفتند. 

بعد از چند ساعت آقای مدیر اومد بهم گفت که ایشان بیش از حد آهسته بودند و فکر نکنم که بتونیم استخدامش کنیم. نظر تو راجع بهش چیه؟

گفتم ایشان عالی بودند! مهمتر از هر چیزی اون اشتیاقش به یادگیری بود. 

واقعاً هم عالی بود