وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز
وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز

مریضم 3 - ایام هالوینیه و اربعینیه- فشار مضاعف

تا روز چهارشنبه حدود 80 درصد بهتر شده بودم ولی هنوز هم مشکل داشتم و نمیتونستم سرم رو به سرعت بچرخونم. بالاخره روز پنجشنبه به نزد دکتر شتافتم! 

روز پنجشنبه هیچ کدام از اعضای کلینیک لباس فرم پزشکی نپوشیده بود! بابا خب هالوینه که هالوینه شما که مریضها رو سکته میدید با این کارهاتون. عای (آقای) دکتر هم با یه ظاهری دیگه ای حاضر شد. 

بدون هیچ مقدمه ای گفتم عای دکتر، این داروهات من رو صد در صد خوب نکرد که. 

دکتر میگه تشخیص من ساینوس بوده که اونهم بخاطر آلرژی بوده ولی گاهی ساینوس و میگرن خیلی شبیه هم هستند. گفتم خب پس ممکنه من میگرن داشته باشم دیگه! داروی میگرن بده دیگه. خندید گفت آخه بهت نمیاد میگرن داشته باشی به نظرم همون سینوس داری! من نمیدونستم بعضی از مریضی ها هم باید بهم بیاد! شاید مثلاً ظاهر مریض و نزار منو دیده گفته با خودش خب میگرن که کلاسش بالاست به این آدم میخوره همون ساینوس داشته باشه! 

بالاخره بعد از توضیح کامل علایم میگرن من رو قانع کرد که فعلاً بیخیال داشتن میگرن بشم و همون سینوس رو بچسبم. دکتر رو مجبور کردم تا علی رغم میل باطنی اش !! برام آنتی بیوتیک بنویسه! گفتم عای دکتر این چه دوزی هست که داری مینویسی. یه دوز بالاش رو بنویس که دیگه اینجا آفتابی نشم! بالاخره یه آنتی بیوتیک با دوز 800 میلی گرم برام نوشت. ولش نکردم عای دکتر اینجا (دست گذاشتم نزدیکی های شقیقه ام) امروز احساس میکنم درد میکنه! این عفونت سینوسی مثل اینکه خیلی زیاده بعدش من هم میرم سر کار و هم درس و هزار تا دردسر قربونت یه چیزی بنویس بزنم روز بعدش بشم مثل همون تنظیمات کارخانه اش. عای دکتر هم لطف نموده یه بسته استروئید برام نوشت که خداییش چیز خفنی هم بود. اوصیکم با الگرفتنش و مصرف نمودنش. در ضمن چاق کننده هم هست! (اینو کجای دلم بزارم). 

فکر کردید با دکتر تموم شدم؟ گفتم نه عای دکتر من نزدیک یک هفته عذاب کشیدم بعد میخواهی تو نیم ساعت تلافی کنی؟ یه آزمایش بنویس برام برم این کله لامصب رو اسکنش بنمایم تا خیالم راحت شود و حجت من هم بر شما تمام شود. عای دکتر یه لحظه ساکت بهم نگاه کرد به نظرم نیازی نداری ولی اصرار داری و فکر میکنی خبری هست ببینم بیمه سلامتی شما قبول میکنه یا باید از جیب بدی. برات یه آزمایش مینویسم  و فردا بهت زنگ میزنند تا باهاشون وقت ملاقات بگیری. احساس کردم تو دلش داره بهم میگه پول یه دونه ویزیت رو داده این همه خدمات ازم میخواد! 

آخرش هم با همون پول ویزتی که داده بودم اولین آمپول دوره درمانی آلرژی ام رو هم زدم! قراره این دوره درمانی حداقل شش ماه طول بکشه و سه آمپول در هفته! از عجایب دیگر هم اینکه آمپول رو لطف نمودند و در شکمم زدند! ولی اصلاً و ابدا هم درد نداشت. این علم لعنتی هم که همش پیشرفت میکنه.

امروز بعد از مصرف داروهای متذکره و دارو های قبلی به قدری حالم خوب شده بود که میخواستم از روی ماشین پرینت صنعتی بپرم اون طرفش که خوشبختانه با وساطت همکارها و دوستان این موضوع برطرف شد و گرنه کار دست خودم میدادم. به نظرم این دیونه بازی ها کار اون داروی استروئیدی هست. 

---------------------------------

اربعین حسینی روزی بود که خیلی دلم گرفته بود. خوش به حال اونهایی که رفتند کربلا. 

وارد بحث اضافه اش نمیشم هر کسی اعتقادات خودش رو داره و اختیار خودش و مالش رو داره. 

----------------------------------

فردای اربعین روز هالوین بود. سر کار ما تزئین وحشتناکی برای هالووین کرده بودند. خیلی جالب بود. پارتی گرفتیم خیلی ها کاستوم (همون لباس و گریم) پوشیده بودند. با بیشترشون سلفی گرفتم. خیلی خندیدم. بعضی ها واقعا هنرمند بودند. یکی از دوستهام پیشم اومد و گفت میخوام خودم رو مثل یکی از خواننده های رپ کنم. با ماشین استیکر چند تا استیکر سیاه درست کردم و همه رو چسبوندم به صورتش که مثل خالکوبی شده بود. بعدش بردمش پیش یکی از دوستهای هنرمندم و خواستم با ماژیک وایت بورد روی دستهاش نقاشی تتویی کنه. یه دستمال هم بستیم به سرش مثل سامورایی ها. عاغا شده بود عین خود خواننده هه! رفت سر صحنه و جایزه خلاقانه ترین کاستوم رو گرفت! 

از بس خوشحال بود که گریمش رو بعد از پارتی پاک نکرد و شب با دوست دخترش با همون گریم عکس گرفته بود گذاشته بود تو فیسبوکش! 

حاجی بیا این سهم ما رو بده!  اون جایزه تنهایی خوردن نداره ها

----------------

امتحان انتگرال 2  داشتم! روز قبل از اینکه دکتر رو ببینم. امتحان هم که مهم. با این اتفاقات مریضی و احساسی که برام رخ داد از هر چی ریاضی و ریاضی دانه بدم میاد. دو ساعت وقت داشتم. سوالها هم سخت. قبل از امتحان، همه دارو ها رو با یه دونه استامینوفن 500 و یه دونه انرژی درینک رد بول همه رو باهم دادم بالا یه جورایی مثل سنگ کوپ ها رفتم امتحان دادم! تا ثانیه آخرش داشتم سوال حل میکردم! نمره ام بد نبود یعنی خیلی بهتر از اون استاد دیگه بود. با این استاد هم چند داستان دارم که به وقتش مینویسم. ایشالله تموم شه شر این انتگرال تموم شه.

عشقولانس ، هالووین، تجربه کاری، کارت هدیه، خسته

دیروز کمی وقت داشتم و بعد از مدتها تلویزیون رو روشن کردم تا فیلمی ببینم . همین طوری شانسی فیلم عشقولانس رو انتخاب کردم. شاید بخاطر بازیگرهای معروفی که توش بازی میکردند مثل سحر قریشی اکبر عبدی علی صادقی و چند تا دیگه. 

فیلم خوب شروع شد و همانطوری که من میخواستم. یک فیلم کمدی و طنز گونه. داستان فیلم رو نمیگم. اما 99 درصد فیلمهای ایرانی که خوب شروع میشه خیلی بد و افتضاح تموم میشه. 

خب آخه چرا؟ نیم ساعت آخر فیلم دیگه رسماً از حالت طنز دراومد و عشقی دراماتیک شد و دیگه خیلی کسالت آور و بی معنی تموم شد! 

میگن مار از پونه بدش میومد در لونه اش سبز شد. من هیچ وقت سعی نمیکنم فیلم عشقی و غمگین ببینم بعد این فیلم هم آخرش اونطوری با تصوف و عرفان و فلسفه بازی تموم شد. 

اصلاً توصیه نمیشود که این فیلم رو ببینید خطر درگیر شدن با احساسات درونی خودتون به شدت درش وجود داره! 

--- 

شما هالووین رو که میدونید چیه؟

یک روزی هست در همین ماه میلادی اکتبر که البته مردمهای کشورهای خارجی سعی میکنند لباسهای ترسناک بپوشند و دکور خونه شون رو ترسناک کنند. 

بعد این همسایه دیوار به دیوار و در به در ما که پدر و مادرش مسلمان (از نوع معتقد رادیکالش!) هم هستند برداشته یه مجسمه یه جسد رو کنار در خونه اش گذاشته که هر وقت مخصوصاً شبها میبینمش برای یک لحظه از ترس قلبم می ایسته.

خواستم عکسش رو بزارم اینجا تا شما هم در این ترس با من شریک بشید ولی بنا به مشکلات فنی پیش آمده اینکار صورت نگرفته! 

 خب یعنی چی؟ یه جایی میزاشتیش که اینقدر تو چشم من نباشه. 

بهش پیام دادم بابا این چیه اینجا گذاشتی. امروز اومد در خونه مون رو زد. تا در رو باز کردم از خودش بیشتر از اون مجسمه ترسیدم! این چه تیپیه زدی بابا اصلاً چرا اینقدر جوگیر میشی؟ میگه این گریم رو الان زدم هفته بعد یه جا دعوتم هالووین پارتیه ببین خوبه یا نه! میگم حالا اصلا کو تا هالووین. 

بعد از معذرت خواهی و اینکه برش میدارم و بهم گفت که امسال میخوام خودم رو برای ریاست این مجتمعی که توش زندگی میکنیم کاندید کنم . آیا بهم رأی میدی؟ منم در حالیکه روم رو اون بر گرفته بودم تا گریم وحشتناکش رو نبینم گفتم حالا شما برو انتخابات برای رئیس جدید یک ماه دیگه است من اگه تا اون موقع از وحشت نمردم بهت رأی میدم. 

---

 در این مدت سالهایی که در زندگی ام در شغلهای مختلف با مسئولیتهای مختلف کار کردم به یک نکته رسیدم. گاهی اوقات لازم نیست به درخواست رئیست جواب مثبت بدی و از وقت و زندگی ات بزنی بری سر کار! 

الان دو هفته پشت سر همه که رئیس در روز آخر هفته که تعطیل هستیم زنگ میزنه بیا شرکت که یه کار اورژانسی پیش اومده. خب من چرا و به چه دلیل این گوشی رو خاموش نمیکنم؟

---

راستی اون کارت هدیه ای رو که هفته قبل گرفته بودم رو امروز رفتم یه کافی شاپ و یک فروند کاپوچینو و با یک رأس کیک زعفرانی زدم به بدن و بسی خشنود گشتم از این وعده رایگان! 

یک عادت بدی من دارم هر وقت میرم فروشگاهی و فروشنده میگه چی میخواهی باید سریع بگم و بهش نگم صبر کن ببینم اصلاً چی داری یا بزار فکر کنم! همین که وارد کافی شاپ شدم صندوقداره گفت بفرمایید و من اولین کلمه ای که به ذهنم اومد کاپوچینو بود بعدش سایزش رو متوسط انتخاب کردم  و با اشاره به کیک ها گفتم یه دونه از اونها هم لدفن! 

بعد از نوش جان کردن یادم آمد که من اصلاً اومده بودم که هات چاکلت بخورم نه کاپوچینو! 

دیدم هم موجودی کارت و هم ظرفیت شکم گنجایش یک سفارش دیگر رو ندارد بنابراین همانطوری که خوشحال و خندان بودم از کافی شاپ به بیرون جهیدم! 

---

اگه بدونید چقدر این روزها خسته ام! 

روزی شش ساعت خوابیدن دیگه کاملاً برای بدنم عادی شده و اگر خودم هم بخوام هم نمیتونم هشت ساعت بخوابم! 

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل