وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز
وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز

آن شب قدر که آب براتم دادند .....

چند شب پیش چون تعطیل بودم و درسها هم تموم شده بود  رفتم مسجد. هم برای دیدن دوستها و چند لحظه صحبت و هم کسب کمی آرامش در این زندگی پر از استرس. 

موقع نماز و قبل از افطار، یک پسر جوان در حد نوزده ساله که اسمش علی بود، کنار من ایستاده بود. علی رو دو سال است که میشناسمش و گاهی توی مسجد میبینمش .متولد یکی از کشورهای خارجی هست و به سختی میتونست (در حد چند کلمه) فارسی صحبت کنه. اما نمازش رو کاملاً صحیح میخوند! برام خیلی جالب بود که کسی که توی محیط یک کشور غربی بزرگ شده باشه، بتونه نماز بخونه. چون میدونم در ایران و خیلی کشورهای مسلمان بچه ها یا بلد نیستند و یا هیچ علاقه ای ندارند. 

به هر حال بگذریم، نمیخوام در این مورد طولانی بحث کنم. این آقا علی یکی از طرفدارهای سرسخت فوتبال هست و بهم گفت که هر چی توی این چند ماه کار کرده پس انداز کرده که بره جام جهانی رو از نزدیک ببینه. 

دیروز صبح که شبش مصادف با شب قدر بود ایشون پروازش رو به سمت مسکو شروع کرد.

شب برات

شب نیمه شعبان همیشه یک شب خوب و شاد بوده برای من! همیشه هر وقت موقع نیمه شعبان میشد کلی جشن و برنامه خوب بوده!  فکر کنم خیلی های دیگه هم مثل من همینطوری تو همچین محیطی بزرگ شده باشند و اصلاً توقع اش رو نداشته باشند و یا اینکه اصلاً در مخیلاتشون نگنجه که یکی بیاد با بلدوزر بره روی عقاید و همه احساسات و خاطرات خوبی که داشتی! تو این چند سال که اینطوری شده! یک سال که در میان جمعی بودم ازشون پرسیدم راستی امسال مراسم نیمه شعبان کجا برگزار میشه! همه چپ چپ بهم نگاه کردند و بحث مفصلی (البته با همدیگه) شروع کردند. 

واقعاً که تو همه چیز ما رو جو میگیره! بابا بزار شادی مون رو بکنیم دیگه!