| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | |||
| 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
| 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
| 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
| 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
شما یادتون نمیاد، یک زمانی بلاگ اسکای این شکلی بود! یک سرویس بین المللی بود ولی فقط تو ایران گل کرد. این عکس حدس میزنید مال چه سالی هست؟ دهه 80 بود! حدود سال 2006
اون زمان من تازه وبلاگ نویس بودم یه نوجوان خام و تازه صاحب کامپیوتر شده!
همیشه برام سوال بود چرا عکس این دو تا پرنده صفحه اول بلاگ اسکای بود
امروز داشتم حساب میکردم که در سال من چقدر قسط وام خانه رو تموم میکنم. میدونید که وام های خانه در اینجا سود روش میاد و هر ماه باید یک مقدار زیادی اون رو هم پرداخت کنی ولی بازم وقتی حساب میکنی از اجاره خانه بهتر در میاد.
دیدم حدود 24 سال طول میکشه اگر اینطوری با این سرعت قسط هام رو پرداخت کنم!
خدایا،
مقدار پولی که من میخوام رو باد عادی نمیتونه بیاره! لطفا من یه پول گردباد آورده ای، طوفان آورده ای چیزی میخوام!
هعی
چیزی که در ایران گم شده، انسانیت است. خیلی از مهاجرین که در این روزها از ایران اخراج میشوند، بیشتر شان از اخراج شدنشان شکایت ندارند، بلکه از رفتار بد ایرانیها و اخاذی ماموران جمهوری اسلامی ایران شکایت دارند. اینکه حکومت ایران یک مهاجر غیر قانونی را از ایران اخراج کند، حق قانونیاش است، اما اینکه بیاید آن مهاجر را مورد توهین و تحقیر قرار بدهد و از او اخاذی میکند، نشان از انحطاط اخلاقی و گم شدن انسانیت در آنجا است.
وقتی فرماندههای اصلی در خواب زده میشن، پس این دستگاه امنیتی مشکل داره و آسانترین راه برای رفع مشکل معرفی یک مقصر است. و چه کسی بیدفاعتر از یک مهاجر افغانستانی؟
“جاسوسای موساد، افغانی بودن” ؟!
خب یه سوال ساده:
به مهاجر افغان تو ایران سیمکارت نمیدن، بانک حساب نمیده، حتی ورود به اداره ممنوعه… بعد چطور اینا یهو شدن عامل نفوذی توی سپاه و ساخت پهپاد؟
اوه که چقدر زندگی سریع میگذره! چقدر زود آدم میگه کاشکی برمیگشتم عقب و این کار رو میکردم یا اون کار رو میکردم!
اوه که چقدر دیر آدم متوجه میشه دیگه دیره و اون آدم سابق نیست!
اوه ....
جالبه این وبلاگ هنوز هم بازدید میشه وقتی به آمار نگاه میکنم. اما از اونجایی که کدهای این بلاگ اسکای بدبخت زغالی هیچ وقت آپدیت نمیشه احتمالا یک گلیچی هست توش. نشستم چند تا از پست های قدیمی رو خوندم ماشالله چه فعالی بودم واسه خودم.
این روزها و این هفته ها و ماهها در بی حال ترین و کم رخوت ترین حالت ممکن خودم هستم. مثلا اتاق کارم رو چند ماه است که جارو برقی نکشیدم یا هر طبقه پایین چند ماه است که به اتاق پایینی کنار خیابون سر نزدم! وزنم داره میره بالا و همه چیز داره تیره و تاریک میشه!
درد ها و مرض های عجیب و غریب دارند شروع میکنند وارد بدنم شدن. یادش بخیر مثلا ده سال پیش فکر میکردم آدم تنهایی هستم الان دارم فکر میکنم اون موقع ها خیلی بهتر از الان بوده که واقعا هیچ کسی به اون صورت دور و برم نیست!
یه جورهایی تسلیم به اتفاقات روبرو هستم اما دارم تلاشم رو میکنم که دیرتر اتفاق بیفته! هعی زندگی عجب مسیر متفاوت و غریبی نسبت به بقیه دارم من!
برم یه چیزی بخورم
عاغا نمیشه! نمیشه!
گاهی نژادپرستی یا خودبرتربینی تو گوشت و خون بعضی ها نفوذ کرده. همه چیز شده زرنگ بازی! اگه زودتر اومدی اینجا پس تو مال اینجایی!
بازم ممنون از خیلی ها که برام پیام گذاشتند و یا شخصی پیام دادند و ویس گذاشتند. دیدیم هم که چقدر سازمان یافته این قضیه مهاجرین افغانستان این روزها بولد شد.
هیچ کس نتونست منو قانع کنه همه هم با رودربایستی که با من داشتند بعضی حرفهاشون رو قورت میدادند.
در مورد بحث کردن هم هر وقت طرف مقابلم رو دیدم که بدون احساس بالا بودن و بدون نگاه از بالا به پایین باهام صحبت کرد میشینم حرفش رو گوش میدم.
دیگه حوصله ندارم و امروز هم بشدت مریضم
نونوا نون رو گرون میفروشه
تاکسی کرایه زیاد میگیره
قصاب آشغال گوشت میده
رستوران برنج ایرانی رو با هندی قاطی میکنه به اسم ۱۰۰٪ ایرانی میده
قالیشویی ۲ برابر نرخ اتحادیه میگیره
مکانیک قطعه میپیچونه
کارخونه دار از کیفیت جنس میزنه
سوپری دلستر ۲۰ تومنی رو میده ۲۳ تومن
کارمندا رشوه میگیرن
بوتیکی جنس ایرانی رو جای ترک غالب میکنه
کافه دار اسپرسو رو میده ۱۰۰ تومن
لبنیاتی آب قاطی شیر میکنه
اسنپی کنسل میکنه که به شرکت کمیسیون نده
و در نهایت همه اینا معتقدن آخوندها دزدن و ایران رو خراب کردن و اگه آخوندها برن ایران درست میشه
وقتی هم اعتراض کنیم میگن بقیه میدزدن من چرا نکنم؟
شاید تا حالا حداقل با مردمان بیست یا سی تا کشور صحبت داشتم. گاهی باهاشون همکار، گاهی همکلاس، گاهی همسایه، گاهی رفیق.
ولی میخوام اینو بگم که من تو زندگی ام تعداد خیلی اندکی رفیقهای ایرانی دارم که اگر بخاطر اونها نبود شاید از ایرانی ها بشدت متنفر میشدم.
شاید اگر معیار مرز و بومی باشد عاشق ایران و مخصوصا شیراز که بدنیا اومدم هستم ولی هیچ وقت این فرهنگ لمپنی و قلدربازی و تحقیر تو کتم نرفته که چقدر هم رایجه اینجا. از اون برعن داز بدبختش که با لمپنی و لودگی یه بسیجی بدبخت رو میکشه و مثل خنگ ها حاضره وطنش رو بفروشه یا از اون ارزشی احمقی که جاهلانه آتش به اختیاره و با یه باتوم و دو تا پست و مقام فکر میکنه خبریه. همشون حق بجانب همشون زرنگ کوچه خلوت همشون اهل های و هوی و فریاد.
امروز در یکی از گروههای تلگرامی یکی رو دیدم که مردمان کشورم رو فحش میداد و دیگه طاقت نیوردم و جوابش رو دادم. گروهی که همه ادعای باکلاسی و با شخصیتی میکردند همه یک دم شروع به تهدید و فحش دادن به من و کشورم کردند.
من خداییش گاهی بیخود و الکی به این مردمان و کشورش دل میبندم. یعنی واقعا امام زمان به این کشور نظر داره؟ اینا که غریب کش اند به امام رضاش رحم نکردند.
اینو اینجا مینوسم و میدونم ممکنه خیلی ها جوابهای تکراری بدند ولی حاضرم بشنوم ببینم کسی حرف حسابی داره یا نه. یکی بیاد و منو قناعت بده.
انگار ته دل هر ایرانی یه فحش و نفرت به مردم کشورم هست چه براندازش چه ارزشی اش.