وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز
وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز

امتحان سورپرایزی

دقیقا همونی شد که فکر میکردم! استاده ورداشته درست نیم ساعت بعد از این که کارم شروع شد رمز رو به همه ایمیل کرد. منم شیفت کاری این هفته ام تا یازده شب هست. یعنی همون ثانیه ای که کارم تموم بشه برم امتحان رو بدم تا لینک بسته نشده و نمره صفر رو نگرفتم!!! 

وقتی ایمیل رو باز کردم دیدم که استاد یک روز اضافه تر وقت داده پس خیالم راحت شد ولی با خودم گفتم مرگ یک بار و شیون یک بار همین امشب کلک قضیه رو میکنم. رفتم کمی مرور کردم و لینک رو باز کردم و وقتی رمز عبور رو زدم دیدم که باز نمیشه! چند بار امتحان کردم حتی کپی پست کردم رمز رو باز هم باز نشد که نشد! 

یعنی داستان من و این استاد تمامی نداره انگار! 

قسمت نمره ها رو نگاه کردم دیدم یه لینک جدید هم اونجا هست و نوشته امتحان ارزشیابی عمومی و بیست و دو تا سوال داره. بر اساس کنجکاوی روش کلیک کردم دیدم اینم رمز میخواد. همون رمزی رو که استاد داده بود رو وارد کردم اینبار باز شد!!!!! 

من یک امتحان دیگه که حتی صفر درصد هم آمادگی اش رو نداشتم باز کردم! ثانیه شمار امتحان شروع شد و دیگه راه برگشتی هم نبود یعنی اگر صفحه رو میبستم یا بک میزدم نمره ام صفر میشد! 

این استاد قشنگ سادیسم و مازوخیسم رو یکجا داره! روانیییییی 

من خنگ رو بگو که خب چرا لینک رو باز کردم بعدش چرا رمز رو زدم! 

همه مطمئن بودیم که اون رمز برای امتحان بخش آخر هست! اما من یه امتحان دیگه رو باز کردم! 

خلاصه هر طور بود امتحان رو تمومش کردم. 

امروز من چند تا فحش جدید یاد گرفتم برای این استاد!

از این استادها

در مورد این استاد عقده ای که قبلا زیاد نوشته بودم. تقریبا همه کلاسها از هفته قبل تموم شدند اما ایشون هنوز یک امتحان نهایی اش مونده! دو روز پیش که نگاه کردم دیدم امتحان دو تا سوال هست با شصت دقیقه وقت! تعجب کردم که چطور این بار وقتش رو زیاد گذاشته. اما نکته مهمتر این بود که نمره امتحان 300 بود! یعنی اگر تا حالا همه امتحانها رو نمره کامل گرفته باشی و همه اساینمنت ها رو درست انجام بدی اینو که دو تا سواله صفر بگیری بازم درس رو افتادی! این نهایت عقده مندی بود. برای چی یکی اینطوری میشه. 

دیروز خواستم کلک رو بکنم و بگم یا قبول میشم یا رد و برم امتحان رو بدم، اصلا هم آماده نبودم وقتی روی لینک کلیک کردم دیدم این بار نوشته که رمز ورود را وارد کنید! همینو کم داشتیم! به استاد ایمیل زدم که رمز عبور چیه از دیروز تا حالا جواب نداده. زنگ زدم پشتیبانی و گفتند ما هم نمیدونیم رمزش چیه! 

یک مشکل بدی (شاید هم مزیت خوبی) که مردمهای این کشور دارند اینه که سرشون پایینه و کار خودشون رو میکنن و خیلی به ندرت به شرایط اعتراض میکنند در حالیکه من همیشه به اعتراض دهنم بازه. یادمه تو یه شرکتی کار میکردم و تنها کسی که مدام سر رئیسها بابت حقوق و شرایط کاری غر میزد و میخواست که بهتر بشه من بودم یه روز با یکی از همکارها صحبت میکردم بهم میگفت تو خیلی آزاردهند هستی البته به زبان اینجا آنویینگ! فهمیدم که حتی کسی که برای بقیه هم فریاد میزنه اون بقیه بیشتر چیز دیگه ای فکر میکنند. به هر حال گاهی از ماشینی بودن آدمهای صاف و صادق اینجا ناراحت میشم. 

برگردیم به امتحان! تا امشب موعدش هست و بعد از اون لینکش بسته میشه! منم تا دو ساعت دیگه کارم شروع میشه! یعنی استاده حتما نیم ساعت مونده به کارم حتما اون رمز رو میفرسته که دیگه به درد نمیخوره! الان هم دیدم بچه های کلاس هم کم کم صداشون در اومده که بابا این که رمز میخواد کسی نمیدونه؟ 

نکنه این استاد رو به خاطر اون کامنت خیلی دور و دراز و منفی ای که تو سایت ارزشیابی استادها گذاشتم توبیخ کردند!  

بیدار تا پاسی از شب

این ترم گرفتار دو تا استاد عجیب و غریب شدم! 

یکی اش امتحان میگیره و فقط یک سوال تو امتحانش هست که چهار جوابی (البته شش تا گزینه) هست. یعنی یا شما صفر میگیری یا صد! امتحان هاش هر هفته است نه فاینال داره نه میان ترم. پنج دقیقه هم بیشتر وقت نمیده. اصلا و ابدا سوالها رو با گوگل نمیتونی پیدا کنی از توی کتاب هم نیست. یعنی این استاد اوج عقده است با این روشش. 


یه استاد دیگه هم دارم که اصلا امتحان نمیگیره! کل ترم هیچ امتحانی نیست فقط هومورک و آزمایشگاه. عوضش چنان کارهاش زیاده که هر شب تا ساعت دو باید بیدار بمونم و کار کنم! 


خداییش من باید تا کی با این وضعیت برم جلو؟ 

من برم بخوابم در حالی که فردا هم آن کال هستم! 

ای استاد - تفریح آخر هفته ای - تعمیرات - شروع کلاس جدید

پنجشنبه هفته قبل وقتی کلاس انتگرال تموم شد من سر کلاس نشستم تا همه دانشجو ها برند و من موندم و استاد. 

استاد ازم پرسید شما سوالی دارید؟ 

گفتم بله استاد. ببینید میدونید که من امتحان اولی رو خراب کردم و شما هم لطف کردید بنا به شرایطی به من فرصت دادید. و در ضمن هفته بعد هم ما امتحان دوم رو هم داریم. مشکل من اینجاست که با نحوه درس دادن شما مشکل دارم و خوب یاد نمیگیرم. من سوال کردم بیشتر این دانشجوها یا بار دومشون هست که این درس رو برمیدارند یا تو خونه نشستند شب تا صبح درس میخونند و تحقیق میکنند ولی من سر کار میرم. 

استاد حرفم رو قطع کرد و گفت متاسفم من به شما یک فرصت دادم و دیگه نمیتونم کمک دیگه ای بکنم در ضمن به جز شما کس دیگه ای در مورد تدریس من شکایتی نکرده! (خب همه که مثل من تنشون نمیخاره مستقیم بیان به استاد بگن تو بد درس میدی)

من گفتم نه استاد منظور من این نیست. من میخواستم بگم ما یک امتحان دیگه هفته بعد داریم و بعد از اون دو تا امتحان دیگه. من اولی رو خراب کردم و با این اوضاعی که از درس یاد گرفتن سرکلاسم میبینم دومی رو هم خراب میکنم. و شاید بقیه شون رو هم.

استاد من امروز در طول کلاس و با دیدن اینکه از شما خوب یاد نمیگیرم  به این نتیجه رسیدم که این درس رو حذف کنم. این موضوع رو برای این با شما در میان گذاشتم که اگر دلیل قانع کننده ای دارید بفرمایید تا حذف نکنم. 

در اصل خودم هم دوست نداشتم حذف کنم ولی چاره ای هم نمیدیدم با این شرایط. با اینحال دنبال یک روزنه امیدی بودم که استاد بهم بگه بابا بیخیال من خودم یه کاریش میکنم شما بیا سر کلاسها کاریت نباشه.

استاد شروع کرد به دلیل آوردن و گفتن اینکه چرا نباید حذف کنم ولی در نهایت با ایشان خداحافظی کردم و گفتم تصمیمم رو میگیرم. وقتی رسیدم خونه اولین کاری که کردم این بود که رفتم تو سایت دانشگاه و درس رو حذف کردم! خب قانع نشده بودم دیگه! 

ای کاش این استادها درک کنند که ما ز بهر مدرک آمده ایم *** نی ز درک مطلب آمده ایم. (به به چی گفتم من)

-----------------------------------------------------------------------------------------------


این سه چهار روز بهترین روزهای این دو سه ماه بودم برام! هم هوا عالی بود و هم هیچ درسی نداشتم تا نگران امتحان و تکالیفش باشم! رفتم به یکی از فستیوالهای سالانه که در شهر ما برگزار میشه و یک شهر بازی و تا تونستم کلی پول خرج کردم! بالاخره دو روز بیشتر نیست دیگه و از روز دوشنبه کلاسهای جدید شروع میشه و دوباره همون آش و همون کاسه و همون ناله های همیشگی پس سعی کردم این سه روز رو راحت باشم. سر کار هم گفتم که اضافه کاری نمی ایستم و تهدید کردم که جواب هیچ تلفن و ایمیلی را نخواهم داد! 

---------------------------------------------------------------------------------------------

امروز صبح سیفون دستشویی طبقه بالا آخرین نفسهاش رو کشید! و بالاخره زمانی رسید که با کشیدنش هیچ اتفاقی نیفتاد! این منو مجبور کرد که با هر زحمتی بود فلش تانک رو باز کرده، تخلیه کرده، و قطعات مورد نظر را با هزار زحمت از آن بیرون کرده و بعد از آن تازه به حل مشکل فکر کرده! باشم. خب با کلی وارسی به این نتیجه رسیدم که با تمام قطعات داخل فلش تانک رو عوض کنم. رفتم مغازه همه رو خریدم و با کلی دردسر نصبشون کردم. خیلی همه جا رو کثیف کردم و خودم هم ولی خب هر چی بود تمومش کردم و خوشحالم. اما در این روز آفتابی و هوای خنک من 4 ساعت وقتم رو تلف کردم برای این کار! برای این که جبران این مکافات رو بکنم وقتی که تو راه برگشت به خانه بعد از خرید قطعات بودم ، شیشه ماشین رو کشیدم پایین و سر مست از این هوای خوش زدم زیر آواز! دیگه خودتون بقیه شو حدس بزنید

-------------------------------------------------------------------------------------------

از فردا کلاسهای جدید شروع میشه و این یعنی شروع بدبختی و کمبود وقت . اینبار میخوام آماده تر باشم. پس اگر دیدید تلگرافی پست میزارم یا اصلاً نمیزارم به گیرنده های خودتون دست نزنید که اصل مشکل از خود فرستنده بیچاره است! 

این روزهای شلوغ من

گیر عجب استادهایی افتادم! 

استاد فلسفه روز اول یه قرارداد رو گذاشت جلومون و ازمون خواست بخونیمش و امضاش کنیم! 

بابا بیخیال مگه سند همکاری و پروتوکل الحاقیه. اومدیم کلاست پاسش کنیم بره! 

استاد فیزیک، اصلاً ازش خوشم نیومد، لهجه غلیظی داشت که به سختی میشه فهمید چی میگه بعدش هم درس به این سختی و ایشون یه ذره رحم در تکالیفش نداره! اگه بار اول اشتباه حل کردی تمومه و نمره رو نمیگیری! حاجی بیخیال

استاد ریاضی اما چقدر کول هست! تکالیف کاملاً اختیاری است و فقط براش امتحان مهمه! خدا کنه این درس رو پاسش کنم قال این انتگرال و دریویتیو رو بکنم بره پی کارش. 

این روزها علاوه بر فشار شدید کاری که سفارش هامون زیاد هم شده، فشار شدید درسی و فشارهای جانبی زندگی باعث شده که اصلاً نتونم بیام وبلاگم واقعاً شرمنده 

تصمیم دارم درس فیزیک رو حذفش کنم و به جاش یه درس دیگه بعد از مهر بگیرم تا از برنامه ام عقب نیفتم ولی الان واقعا به آرامش نیاز دارم چون خیلی روزهای سختی رو پشت سر گذاشتم و سخت ترش هم جلومه پس برای اینکه بتونم بهتر تمرکز کنم این فیزیک رو به لقاء الله میپیوندمش با اون استادش و بعداً با استاد دیگری در خدمتش خواهم بود