-
as of tomorrow
یکشنبه 7 مهر 1398 06:30
خیلی اتفاقی فیلم ژن خوک رو تو یوتیوب دیدم و چون جالب بود تا آخرش نگاه کردم چرا اینقدر ماهی ها خوشگل و تو دل برو هستند! و چرا اینقدر رضا ها بدبخت و فلک زده هستند! اونجا که پدر عماد رو کشته بودند و به خواهرش هم ظاهرا تجاوز کرده بودند عماد همه رو از چشم رضا میبینه و فکر میکنه بخاطر او بود که این کار رو کردند و میخواد...
-
یک هفته جنجالی و مهم
جمعه 5 مهر 1398 01:58
نگران خسته گرسنه اما امیدوار! به پایان چیزی نمانده ! به زودی بیشتر مینویسم
-
این روزها
سهشنبه 2 مهر 1398 10:54
این روزها منم و هزاران «ای کاش» باید با خودم بیشتر تمرین کنم
-
دربی استقلال و پرسپولیس- یک نوستالژی
دوشنبه 1 مهر 1398 06:28
چون وقت زیادی ندارم فقط همین دو تا ویدیو رو میزارم ۱- گل دربی که دیروز زده شده بود با صدای آقای علیفر جهت جلز ولز کردن استقلالی های گرامی ۲- اول مهر و آهنگهای نوستالژیک زیباش جهت جلز ولز کردن و سوزوندن دل خودم و همه دهه شصتی ها
-
صحبت با مربی ام
یکشنبه 31 شهریور 1398 10:39
دیروز با مربی ام صحبت کردم و باهاش در مورد احساس بدی که بعد از دوره مصاحبه آزمایشی داشتم گفتم خیلی منو دلداری داد و گفت اگر از من بپرسند قطعا تو جزو اون چند نفری که انتخاب میشند هستی! (این که راست میگفت یا نه به زودی معلوم میشه!) عجب روز حساسیه امروز!
-
روز بعد از واقعه!
شنبه 30 شهریور 1398 09:31
امروز روز بعد از واقعه است ! خدایی دیروز خیلی شوکه و دپرس شده بودم بابت قضیه ماک اینترویو. وقتی از سرکار رسیدم خونه (یک روز بسیار سخت کاری هم بود) مستقیم رفتم سراغ تختم و چهار ساعت تمام خوابیدم! خیلی وقت بود اینقدر بعد از کار نخوابیده بودم! این سر درد لعنتی خدا کنه چیز مهمی نباشه! بعد از اتمام غائله این روزها باید...
-
Technical Mock Interview
جمعه 29 شهریور 1398 08:59
خداییش چه روز بدی بود امروز امروز از طرف کلاسمون یک دوره مصاحبه کاری گذاشته بودند . طوری که آدمهای متخصص برنامه نویسی میومدند از ما مصاحبه میگرفتند البته هدف فقط برای آمادگی بیشتر در مصاحبه های کاری اصلی بود و اینکه خودمون ببینیم که اصلاْچیکاره هستیم و هر کدوم از ما دو تا مصاحبه فنی در مورد کار داشتیم دور اول یک سوال...
-
یک هیکو کوموری
پنجشنبه 28 شهریور 1398 08:15
اینطوری که معلومه من دارم روز به روز به تبدیل شدن به یک هیکوکوموری نزدیک میشم!
-
My Linux
شنبه 23 شهریور 1398 06:52
یه لپ تاپ قدیمی داشتم که حدود ۵ سال پیش خریده بودمش و کمتر از دو سال ازش استفاده کردم و بعدش چون ۱۴ اینچ بود و سرعتش به نظرم پایین بود رفتم یه لپ تاپ دیگه خریدم و اون لپتاپ رو گذاشتمش یه گوشه تا خاک بخوره تا اینکه دیروز اتفاقی چشمم بهش افتاد. این روزها لپ تاپم به شدت مشکل سرعت داره چون کار کردن با سرور های میون در...
-
شب عاشورای امسال من
سهشنبه 19 شهریور 1398 09:16
امشب من مسئول توزیع غذا بودم. یه مشکلی که هست اینه که هر چقدر هم که غذا زیاد باشه باز هم آخرش کم میومد و بعضی ها غذا گیرشون نمیومد! علتش هم این بود که بعضی ها بیشتر از یک غذا یا به عبارتی هرچقدر که بتونند غذا میگیرند و باعث میشند یک تعداد آخر کار بی غذا بمونند و معمولاً هم قبل از شروع توزیع غذا میومدند میگرفتند. من...
-
حکایت مار و پونه
دوشنبه 18 شهریور 1398 11:29
قدرت خدا رو میبینی منی که از گوشت بدم میاد و بهش حتی لب هم نمیزنم رو گذاشته بودند مسئول ریختن قرمه ها روی برنجهای نذری! حداقل صددرصد خیالشون راحت بود که بهشون ناخنک نمیزنم
-
ماذا فاز یا اختی؟
جمعه 15 شهریور 1398 10:25
خداییش فاز اونهایی که فکر میکنند به خاطر جنسیتشون این حق رو دارند که جواب طرف مقابل رو ندند رو نمیفهمیم. بابا یه جواب بده شاید نخواستیم مخت رو بزنیم شاهزاده.
-
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
سهشنبه 12 شهریور 1398 03:42
داشتم تو اینترنت دنبال دانلود چند تا نوحه محرمی میگشتم تا مواقعی که تو ماشین هستم بهش گوش بدم که بصورت خیلی اتفاقی و در یک سایت روسی زبان چشمم خورد به این نوحه قدیمی از یحیی فیاض. یک نوحه افغانستانی و بسیار نوستالژیک که در دوران نوجوانی ام یک روز چندین و چند بار گوشش داده بودم تا بتونم عین همین نوحه رو تو مسجد بخونم...
-
این روزها
دوشنبه 11 شهریور 1398 11:10
این روزها به شدت سرم شلوغه در حدی که حتی نوشتن چند خط پست ساده هم برام خیلی سخته! امروز چون تعطیل بودم تونستم این پست رو بزارم تا یک ماه دیگه قرار مصاحبه ای دارم. همه چیز نامعلومه شاید بگم کمتر از 50 درصد (شاید از اون هم کمتر شانس دارم که قبول بشم) ولی اگر قبول بشم زندگی ام وارد مرحله جدیدی میشه دارم به شدت روی یک...
-
کامنت زیبا
شنبه 9 شهریور 1398 10:03
یکی از بهترین و زیباترین کامنتها رو چند روز پیش دریافت کردم. تنک یو باشی. متاسفانه کامنت رو نمیشه تائید کرد!
-
..........
شنبه 2 شهریور 1398 11:28
ساعت دو نصفه شب و من تازه یک صفحه از پروژه رو درست کردم!
-
وبلاگ جدیدم برای برنامه نویسی
یکشنبه 27 مرداد 1398 20:25
تصمیم گرفتم یک وبلاگ جداگانه برای برنامه نویسی ام درست کنم و این وبلاگ رو مختص روزانه ها و گاه نوشته هاش کنم. البته اینطوری باعث میشه من کمتر به این وبلاگ سر بزنم و وقت بیشتری در اون وبلاگ بزارم! البته اگر اهل برنامه نویسی فول استک جاوا و اینها نیستید این وبلاگ اصلاً به درد شما نمیخورد و کاملاً کسالت آور! این شما و...
-
a coder's life
چهارشنبه 23 مرداد 1398 10:12
اینها برنامه هایی هست که یک فول استک باهاش حتما و همیشه سر و کار داره! البته گیت هاب و بوت استراپ و فاوندیشن رو هم چون آنلاین هستند و اجایل (که هفته بعد شروع میکنیم رو اضافه نکردم هنوز!)
-
کلکسیون عجیب من
دوشنبه 21 مرداد 1398 11:10
امسال و پارسال من عجیب هی پشت سر هم مریضی های عجیب و غریب میگیرم همه شون رو هم برای اولین بار در عمرم تجربه میکنم دیگه هیچ نقطه ای از بدنم نمونده که دکتر تا حالا ندیده باشه! حالا این دکتر که هیچی ، هم کلی درآمد داره و هم دیگه براش عادی شده. اون دخترهای پرستار که دستیارش هستند چه گناهی کردند که هر از چند گاهی باید منو...
-
عید مبارک
یکشنبه 20 مرداد 1398 18:27
عید سعید قربان مبارک
-
محمد جواد
شنبه 19 مرداد 1398 09:25
محمد جواد حدود یک سال از من کوچکتر بود. یک برادر بزرگتر داشت به اسم ذکی که یادم هست اون موقع ها که خیلی کوچیک بودیم و چهار یا پنج سالمون بود باهم خیلی سه چرخه سواری میکردیم و خیلی مسابقه میدادیم! گاهی من برنده میشدم گاهی او . خیلی باهم دوست بودیم تا اینکه یک روز مادرم بهم گفت که ذکی به رحمت خدا رفته به خاطر یک حادثه...
-
پیرمرد کم نیار
پنجشنبه 17 مرداد 1398 11:42
سر کارمون یه آقایی هست که حدود 40 یا 50 سالش هست. از اون آدمهایی هست که همش میخواد نظر بده راجع به همه چیز! از بد قضا، این آقا همکار مستقیم منه و منم به شدت ازش بدم میاد در حدی که همه بچه های گرافیک این رو میدونند حتی مدیر بخش مون که من ازش بدم میاد. علتش هم واضحه، من آدمی هستم که مستقلم تو کارم و همیشه روش کاری خودم...
-
count down
چهارشنبه 16 مرداد 1398 06:04
شدیم 24 نفر!
-
سریال آچمز
دوشنبه 14 مرداد 1398 08:07
امروز کمی وقت داشتم و نشستم اولین قسمت سریال آچمز رو نگاه کردم. داستانش هر چند کلیشه ای بود ولی یکسره تا قسمت چهارم رو تو یوتیوب تماشا کردم. شاید علتش این باشه که داستان و بعضی از شخصیت هاش هم واقعی و هم برام یادآور خاطراتی بودند. این که آقای مصیب عاشق اون خانم معلم که تو روستا درس میده شده و واضح بود که با سن و سال و...
-
محک
یکشنبه 13 مرداد 1398 10:17
الان دیگه به این نتیجه رسیدم که این برنامه یک محک جدی برای من در زندگی است! من که همیشه ادعا میکردم و همیشه هم بقیه رو تحقیر میکردم بزار ببینم میتونم از پسش بر بیام یا اینکه برم خودم رو کاملاً عوض کنم اگه نتونم موفق بشم (که احتمالش بالای شصت درصد هست) باید پای قولی که به خودم دادم وایستم و بشینم از اول فرمت زندگی ام...
-
امروز و دیروز - مناجات بعد از نیمه شب!
جمعه 11 مرداد 1398 09:56
عجب روزهایی بود این دو روز! کارهایی کردم که ممکنه خیلی مهم و سرنوشت ساز باشه برام. البته هنوز هیچ چیز معلوم نیست از همه اینها که بگذریم حال الان من اینطوریه: تا ساعت دوازده و نیم شب برنامه بنویسی بعد آخرش ببینی که فایل جی اس تی ال کار نمیکنه بعد بیایی که ران تایم و سرور رو درست کنی میزنی همه رو خراب میکنی! حالا ساعت...
-
عای دکتر
پنجشنبه 10 مرداد 1398 11:37
دیروز خیلی کارها کردم که یکیش خیلی مهم بود و بعدها در موردش شاید بنویسم! در آخر روز هم رفتم پیش دکتر به خاطر جوشهایی که روی پاهام زده بود. یه نکته جالب رو بهش پی بردم تو ویزیت امروز! اینکه من مدتها! شاید هم سالها به قسمت پایین سمت چپ قوزک پای چپم نگاه نکرده بودم! دکتر میگه چقدر کبودش کردی از بس خاروندیش! میگم کجا من...
-
خط خطی ها
یکشنبه 6 مرداد 1398 13:49
جدیدا نزدیک کف پام چند تا جوش بزرگ و نامتعارف زده، که ناچار باید دکتر رو ببینم . از صبح تا حالا دارم میخارونمشون! ================================================================================================= دیگه دارم کم کم به ماشین جدید عادت میکنم ، همچنین به شرایط جدید...
-
پرچم امام رضا- دعوت - ماشین قدیمی و جدیدم - حاجی بابا
دوشنبه 24 تیر 1398 11:14
بالاخره فرصتی شد که هر چند سریع کمی از این روزها بنویسم تولد رضا در میلاد امام رضا! بعد از مدتها رفتم مسجد. دیروز میلاد امام رضا بود و نمیدونم چطوری پرچم روی گنبد حرم امام رضا رو بچه های مسجد آورده بودند. هر چند که هر سال ماه محرم پرچم های حرم امام حسین و حضرت اباالفضل رو از کربلا برای زیارت و یادآوری حادثه عاشورا...
-
وقت ندارم!
جمعه 21 تیر 1398 09:47
کاش یه سایتی پیدا میشد (یه چیزی مثل ساوند کلود) که توش فقط صحبت میکردی تا تایپ کردن! اصلاً وقت پست گذاشتن ندارم در حالی که کلی گفتنی دارم در حدی که صبح مسواک نمیزنم و به جاش اون محلول دهان شویه رو هورت میکشم و غرغره کنان میدوم سوار ماشینم میشم (البته میتونید حدس بزنید که وسطهای راه شیشه رو باید بکشم پایین و ........