ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
امروز بعد از 5 ساعت تمرین حل کردن و مرور درس جبر خطی و نفهمیدن مطلق درسهای امروز بالاخره به این نتیجه رسیدم که به هرحال افتادن درس هم جزوی از زندگی دانشجوییه!
دختر دایی دو سال از من کوچکتره. با هم بزرگ شدیم در یک محیط بزرگ شدیم چند سال اصلاً همسایه بودیم و اون سالهایی هم که نبودیم خونه ما و دایی اونقدرها دور نبود. برای همین مثل خواهر و برادر بودیم تا اینکه به سن نوجوانی رسیدیم و بنا به رسوم خانوادگی و مسائل فامیلی دیگه با هم صحبت نمیکردیم و به اصطلاح دختر دایی از ما رو میگرفت. تا اینکه عروسی کرد.
روزگار طوری شد که من اصلاً خانواده دایی ام رو فراموش کرده بودم چون دیگه چند سالی بود که شیراز نبودم و در شهر جدید و محیط جدید و مردمان جدید دیگه کم کم خو کرده بودم. البته واقعا وقت و حوصله ای هم نداشتم که جویای احوال فامیل باشم.
چند روز پیش پیامی رو توی واتس آپم دیدم و شماره چون ناشناس بود زیاد تحویل نگرفتم تا اینکه خودش رو معرفی کرد. خود دختر دایی بود و متوجه شدم که دختر دایی ام به همراه همسرش و دخترش همه باهم مهاجرت کردند و رفتند ترکیه.
بعد از سالها باهم حرف زدیم. صداش دیگه اون شور و شوق و شوخ طبعی که ازش سراغ داشتم رو نداشت.
خیلی ناراحت و پریشان بود. میگفت همه راهها براشون بسته است و نمیتونند ریسک کنند تو این سرمای زمستان برن جلوتر. هر روز به این فکر میکنه که دوباره برگرده به ایران.
حس سرخوردگی و ناراحتی اش من رو هم ناراحت کرد و اینکه خودم هم هیچ کاری نمیتونستم بکنم بیشتر ناراحت شدم.
به هر تنها کاری که میتونستم این بود که بهش انرژی بدم و سعی کنم کاری کنه که روحیه اش رو از دست نده.
واقعا احساس تنهایی و غربت باعث چه چیزهایی که نمیشه.
اگر روزی به سرتان زد که باید مهاجرت کنید و به قول معروف "ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش -- بیرون باید کشید از این ورطه رخت خویش" سعی کنید حداقل از مسیر قانونی و درست حسابی اش برید تا بعدا دچار بحران روحی و استرس نشید.
از بس سرم شلوغه مجبورم چند تا پست رو یکجا باهم بزارم!
بالاخره درس معادلات انتگرال و دیفرانسیل 2 هم به خیر و خوشی تمام شد. هفته قبل هر دو تا امتحان رو دادم و تمام . نمره ام خیلی خوب بود در حدی که تا آخرین روز هم حتی باور نداشتم که چنین نمره ای ازاین درس وحشتناک بگیرم.
====================================================================================================
پارتی رو هم رفتم و چه باحال بود
در یکی از گرانقیمت ترین هتل های شهر! درست مثل پولدارها رفتیم و خدمتکار اومد ماشینمون رو برداشت برد تو پارکینگ و کلی تشریفات نوشیدنی و خوردنی!
وقتی رسیدم که واویلا! همه خوش لباس شیک آرایش کرده! البته منم دست کمی نداشتم و با یه کت شلوار مجلسی تشریف فرما شده بودم.
اوه مخصوصا دخترها! همه از دم خوشکل شده بودند حتی اون زن غر غرو چاق که مسئول خریداری بود.
امسال زیاد از رقص و بزن و بکوب خبری نبود! موسیقی زنده بود ولی رئیس به جاش چند تا میز کازینو آورده بود و بهمون کارت بازی داد تا بریم بازی کنیم!! از اونجایی که من اون کارتها رو چند روز قبل برش زده بودم چند تا رو برای خودم کش رفته بودم و از همه بیشتر بازی کردم و مسلماً از همه بیشتر بهم خوش گذشت! ههههههه
در آخر بابت هر ده ژتونی که برنده میشدیم میتونستیم یک بلیط قرعه کشی بگیرم تا تو جایزه ها شانسمون رو بیازماییم. من از اونجایی که گفته بودم بیشتر از همه بلیط جمع کردم ولی هیچ کدوم ازسه تا جایزه رو نبردم.
به نظرم اینبار اونها یه دستی زدند چون کسانی که برنده شده بودند خیلی تابلو بودند!
هر چی بود خیلی شب خوبی بود. همه میگفتیم و مخندیدیم و عکس میگرفتیم و میخوردیم و مینوشیدیم و بازی میکردیم تا نصف شب که صاحب هتل همه ما رو بیرون کرد!
======================================================================================
هفته قبل یه بطری شیشه ای بزرگ و خوشکل پر از شکلات رو گذاشته بود جلو پذیرش و گفته بودند هر کس بتونه حدس بزنه چند تا شکلات توش هست کل بطری رو برنده میشه!
من زدم 410 تا و انداختم تو سبد مخصوص.
ولی یکی دیگه از بچه ها که زده بود 324 تا برنده شد و کل شیشه رو بهش دادند! ولی ایشان همه شیشه رو آورد با بچه های بخش و گفت هر چقدر میخواهید بردارید. به من که رسید من گفتم کلش رو به همراه شیشه اش رو میخوام
و ایشان هم خیلی راحت قبول کردند و همه رو بهم دادند!
واقعا دستش درد نکنه
================================================================================
حالا بعد از درس انتگرال درس جبر خطی رو برداشتم!
این درس هم سخته! ای خدا پس کی اینها تموم میشه!
ایشالله که این رو هم موفق تمومش میکنم
ولی خیلی از درسها عقبم الان!
====================================================================================
وقتی هومورک هاتون آنلاین هست راههای زیادی برای حل کردن تمرینات با زحمت کمتر هم هست!
این ویدیو رو من امروز درست کردم که چطور میشه با ماشین حساب مخصوص تی آی 83 میشه ماتریکس ها رو راحت حل کرد!
البته با زبان انگلیسی صحبت کردم که این مامان بارانم به ش و س گفتن من گیر نده!
ولی هر کس که از جبر خطی و ماتریکس در ریاضیات سر در بیاره فقط با دیدنش میفهمه که چطوری با این ماشین حساب کار کنه
TI-83 Plus calculator
how to solve matrices with TI 83
ایام امتحانات هست و منم حسابی هم از نظر کاری و هم از نظر درسی و هم از نظر زندگی سرم شلوغه!
آخ که این درس انتگرال منو چند سال پیر کرد از بس که سخته!
یه نازنینی بود ............ که فکر میکردم در مورد این درس کمک میکنه! نگو سایه تیر زن شد!
حالا اینا به کنار ....
من چه جوری به خودم روحیه بدم؟
تو این قضیه دخترها باز خیلی راحتتند. مثلا یکی از خانم های محترم وبلاگ نویس در اوج بحران روحی و عاطفی اش در هنگام امتحان سختی که داشت یه دونه عکس نیم رخش رو با کیفیت پایین گذاشت تو وبلاگش.
همه ملت شروع کردن تو کامنتها به حمد و ثنا گفتن (البته خودم هم مثتثنی نبودم ها!). و روز بعدش خانم با خوندن کامنتها به این نکته پی برد که بی جهت نیست که انسان اشرف مخلوقاته و خودش هم شاهکار خلقت هست و بنابراین روحیه اش رو بدست آورد و پرانرژی رفت سر امتحان.
اگه من اینکار رو بکنم که همین دو سه نفری هم که اتفاقی گزارشون خورده به این وبلاگ هم سر نمیزنند و یا کامنت میزارن که حاجی بیخیال خیلی هم خوشگلی که عکست رو هم باید تحمل کنیم!
من تا یک هفته پستی نمیتوانم بگذارم!
هفته آینده دو تا امتحان فاینال دارم.
بعد از امتحان با همه دوستان یک پارتی بزرگ که همه همکارها هستیم از طرف رئیس دعوتیم. عای رئیس دمت گرم. این پارتی از اون پارتی هاست ها! یعنی یه چی میگم یه چی میشنوی. کلی برنامه ریختم براش که البته بعد از امتحانها عملی اش میکنم . امسال هم من تنها میرم پارتی! اهل دل هاش میدونند دیگه !
من هنوزم معتقدم این آلارم گوشی یه جور دست بردن تو کار خدا هست!
خب آخه چه کاریه وقتی بدن آدم خودش بیدار نمیشه بزور بیدارش کنی سر صبحی!
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
چند روز پیش تو ایمیل های کاری اعلام کرده بودند که فلان روز ساعت 10 صبح همه تمرین مانور آتش سوزی داریم و به محض شنیدن آلارم از نزدیکترین خروجی برید بیرون از ساختمان. ساعت ده شد و هیچ خبری از این آلارم نشد! آخرش ما هم که دنبال بهانه ای برای کار نکردن بودیم به اتفاق چند تا از دوستان اومدیم بیرون ساختمان وایستادیم و شروع کردیم صحبت کردن و خندیدن!
آقای رئیس اومد گفت شما چرا سر کارتون نیستید. گفتیم خب مانور حالتهای اظطراری هست و ما هم اومدیم بیرون ساختمان دیگه. آقای رئیس تعجب کرد و گفت پس چرا من صدای آلارم رو نشنیدم؟ گفتیم آقا ما نمیدونیم این دیگه مشکل شماست ما با شنیدن آلارم اومدیم بیرون ساختمان.
همون لحظه خانم منشی اومد و گفت که سیستم آلارم خراب شده و امروز خبری از برنامه مانور حالتهای اظطراری نیست!
ما هم پشت سرمون رو خاروندیم و بدون اینکه چیزی بگیم برگشیتم سر کار!
ولی من گفتم آقای رئیس حداقل معلوم شد که آلارم خرابه! اگر قرار بشه بمیریم همه باهم میمیریم دیگه!
این آقای رئیس آخرش منو از این کار اخراج میکنه!
یادتون هست چند ماه پیش در مورد دانشگاهی که میخوام در آینده توش درس بخونم و نحوه اپلای کردنش گفته بودم؟
دیروز بالاخره اپلای کردم. انشالله که همه چیز طبق برنامه پیش بره و من سال دیگه این موقع ها تو اون دانشگاه مشغول درس خواندن باشم.
برنامه من اینه که تا اون موقع که من وارد اون دانشگاه میشم مدرک کاردانی خودم رو گرفته باشم و دو سال باقیمانده برای مدرک کارشناسی رو اونجا ادامه بدم.
خدایا من چقدر عقبم! الان همه دارند در مورد ارشد و دکترا شون حرف میزنند و من تازه دارم برای کاردانی و بعدش کارشناسی تلاش میکنم!
چند تا نکته که باید حواسم باشه
-این دانشگاه که انشالله خواهم رفت خیلی گران هست، باید تا میتونم پس انداز کنم و ولخرجی نکنم تا کم نیارم
-باید برنامه ای برای پیدا کردن کار بهتر و مناسبتر هنگامی که وارد دانشگاه جدید میشم داشته باشم!
-حتما درسهای دوره کارشناسی سختتر از دوره کاردانی هست.
-برای اینکه بتونم کمک هزینه تحصیلی و یا حتی بورسیه بگیرم باید معدلم بالا باشه، شاید تابستون مجبور بشم یک یا دو تا درس رو دوباره بگیرم تا معدلم بالاتر بیاد و برسه به حد مجاز.
-همیشه احتمال نشدن هم هست، اگر نشد که برم اون دانشگاه (به هر دلیلی از جمله مالی) حداقل مدرک کاردانی رو بگیرم و باهاش کار مناسب بیابم
-من چه جوری کار بیابم حالا!
خدایا میبنی .... دانشگاه رویایی ام اونقدرها سخت نیست که ....................
امروز را بلند بخند ...
بلند بگو خدایا شکرت ...
بلند آواز سر بده مانند گنجشکها ،
شاد باش ، دیگران را خوشحال کن !
همۀ ی ما میدانیم که اون بالاسری هست که ما هستیم ، پس با هر گرفتاری که داریم باید توکل حق را داشته باشیم تا دست ما رو بگیره ، همین که سالمیم میگوییم خدایا شکرت .
چیه؟ ...... دارید فکر میکنید چی شد یوهویی فاز تشکر از خدا گرفتم؟ خب بابا تنکس گیوینگه دیگه!
Happy Thanksgiving
تنکس گیوینگ چیه؟
یک روز شکرگزاری است برای مهاجرهای اروپایی که با صد امید به آمریکا اومده بودند اما چون با این سرزمین جدید آشنایی نداشتند مشکلات و سختی های زیادی رو فراروی خودشون دیدند. اون اروپایی های شهری نمیدونستند چطوری شکار کنند و یا چطوری کشاورزی کنند، اصلا چطور در اون آب و هوا و خطرات بالقوه دوام بیارند.
هر روز یکی از آنها بر اثر بیماری های ناشناخته یا گرسنگی و یا حمله حیوانات وحشی و یا تغییرات شدید آب و هوایی جان میداد و دیگر هیچ امیدی به زنده ماندن شان نبود. کشتی حامل کمکها هم تا سال دیگر نمیرسید و آنها مجبور بودند به گونه ای زنده بمانند و آنقدر مقاومت کردند تا اینکه کمک ها رسید و از قحطی نجات پیدا کردند. و این روز رو به همین مناسبت روز شکرگزاری نامیدند.
البته صحت و سقم این داستان با خودشون.
اینطوری که من زندگی میکنم، باید هر ماه یه دونه از این هپی تنکس گیوینگ ها داشته باشم!
یکی نیست به این آلارم گوشی ام بگه دِ آخه بزرگوار مگه بهت حقوق میدن که اینهمه دقیق کار میکنی؟ خب بزار یه دو دقیقه بیشتر بخوابیم .
چقدر خوب، امروز یک خانم افغانستانی از مشهد برنده جایزه 5 میلیون تومانی برنامه تلویزیونی "حالا خورشید" شبکه سه شد.
برخورد خوب و زیبای آقای رشید پور برای من واقعا قابل تحسین بود.
تا جایی که یادم هست، صدا و سیما و برنامه هاش همیشه برخورد زشت و تحقیر آمیزی با مهاجرین افغانستانی داشتند.
این رو من که در یک خانواده مهاجر بزرگ شدم خوب میدیدم و بعداً عواقبش و برخورد مردم رو هم در جامه هم میدیدم.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
اگر ارزش تلفن همراهت صد میلیون هم باشه ، وقتی کسی که باید مسیج بزنه ، نمیزنه ، هیچ ارزشی نداره ...