وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز
وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز

کمی بهتر از قبل!

بالاخره برای مقابله با خستگی و بیخوابی ها مجبور شدم یه ماشین قهوه ساز بخرم! از اینهایی که سینگل سرو هست و برای اینکه آسونتر و تمیزتر (و البته گرانتر) در بیاد از کی کاپ به جای کافی معمولی برو شده استفاده میکنم! تا حدی اینم از این! 

==============================================================================================================================

با اون خانم همکاری که هفته قبل دعوامون شده بود، آشتی نمودیم! همونطوری که خیلی راحت و سر یک موضوع کوچک دعوامون شده بود، خیلی راحت هم رفع کدورت شد! امروز به نحوی  از همدیگه معذرت خواهی کردیم و همه چیز حل و فصل شد. گاهی فشار بیش از حد کاری باعث میشه که اعصاب ها سر جاش نباشه و آدم یوهویی منفجر بشه. اما هر در این حدی بودیم که کوتاه بیاییم 

=============================================================================================================================

بعد از اینکه از ماجرای دعوای من و اون خانم تموم شدیم، رفتم سراغ یه جنجال دیگه! اینبار با یک پسر دیگه که تو انبار کار میکرد! البته دعوا که نه. در حد کل کل لفظی! سر یکی از وسایل انبار. خوشم اومد کم آورد! کلی خندیدیم بهش! چون رفته پیش رئیسش که رضا وسایل منو برداشته! 

============================================================================================================================

حالا همه اینها به کنار! 

قبلاً ها هم گفته بودم که تایم ناهار من با بقیه فرق میکنه، امروز وقتی اومدم تو آشپزخونه که ناهار رو گرم کنم،  خانم خوشگله  رو دیدم (این یه خانم دیگه است). 

اوه مای گاد، این خانم خوشگل ترین و تو دل برو ترین خانم شرکت ما هست! هم از نظر قد و هیکل و هم از نظر قیافه و هم از نظر اخلاق! اصلاً همه چی تمومه! 

همه پسرهای شرکت ما هم تو کف این خانم هستند! 

همدیگه رو میشناسیم و گاهی هم صحبت میکنیمچون خیلی وقتها کارش تو بخش ما گیر  هست!ولی  از اونجایی که جلو من همش دوست پسرم دوست پسرم میکنه خب منم بیخیالش میشم. خداییش چه اخلاق گندیه بعضی از دخترها و زنها دارند جلو آدم هی از دوست پسر یا شوهرشون میگند! یعنی حتی ما یک هزارم درصد هم برامون مهم باشه! حالا شاید ما نخواستیم مخ شما رو بزنیم دیگه چرا غیر مستقیم پیام میدی. 

خلاصه، دیدم تنها روی میز داره ناهارش رو میخوره، پر رویی کردم و گفتم میتونم رو میز شما ناهار بخورم. گفت البته. 

منم پیتیکو پیتیکو کنان رفتم غذام رو تو مایکروویو گرم کنم! در همین اثنی بود که اون پسره پر رو توی انبار پیداش شد، به خانم خوشگله گفت میبینم که تنهایی داری غذا میخوری اومد بشینه و سر صحبت رو باز کنه که خانمه بهش گفت که نه من تنها نیستم با رضا هستم! 

من که داشتم از آبسرد کن لیوانم رو پر میکردم گفتم آره خانم با منه. 

پسره ول کرد رفت و همینطوری که داشت میرفت بلند گفت کاشکی منم از این به بعد دیرتر بیام برای ناهار! 

یعنی داشت میسوخت از حسودی ها! آی دلم خنک شد! 

رفتم به دختره گفتم دستت درد نکنه، درسته که محل ما نمیزاری و همش دوست پسرت رو به رخ ما میکشی ولی حداقل دمت گرم که منو جلو این پسره کم نیوردی! 

اینقدر خندید که خودم هم شک کردم که لابدچیز خنده داری گفتم. 


نظرات 1 + ارسال نظر
اکسیر عشق جمعه 14 تیر 1398 ساعت 14:34 http://Forooghe-vafa.blogfa.com

سلام ..
توی گشت گذارهای وبلاگ ها به اینجا رسیدم و این پست ..
عجب خنده ای کردم از تحلیل های پسرونه در مورد یک خانوم .

همیشه به خنده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد