-
مدیریت زمان
شنبه 1 آذر 1399 09:44
این چند روز با تمام فراز و نشیب هایی که داشت برای من اما باعث شد که کمی بیشتر خودم را بشناسم! من رو هر کاریش بکنند هیچ وقت نمیتونم در زندگی ام مدیریت زمان بکنم! همیشه از یک جایی وقت کم میارم! دارم سعی میکنم به خودم فشار بدم و کاری کنم که خیلی از بطالت های روزانه ام رو جایگزین کنم. چقدر موفق بودم؟ شاید ده یا نهایتا...
-
پلیس آهنی
جمعه 30 آبان 1399 11:07
امروز که داشتم تو یوتیوب میچرخیدم که فیلم جدید ببینم که ناگهان چشمم به فیلم پلیس آهنی افتاد.این فیلم سینمایی رو شاید در اون سال 1999 تمام ایران دیده بودش که در نوروز از شبکه 3 پخش کرده بودنش. برای من جالب بود که اون زمان که ما پلیس آهنی رو میدیدم و به انگلیسی کلمه روبوکاپ رو در تلویزیون میدیدیم چقدر فکر میکردم فیلم...
-
این روزهای سردرگم و شلوغ
سهشنبه 6 آبان 1399 08:14
شاید یه روزی بیاد وقتی دارم این پست رو میخونم به حال این روزهای خودم بخندم. همونطوری که وقتی پستهای دوازده سیزده سال پیش وبلاگهای قبلی ام رو میخوندم و با خودم میگفتم بابا عجب ذهن خجسته ای داشتم من اونموقع ها. این روزها خیلی به گذشته فلش بک میزنم و خاطرات تلخ و شیرین گذشته رو با خودم مرور میکنم. باورم نمیشه اون روز که...
-
برگشتم
دوشنبه 21 مهر 1399 06:46
بالاخره برگشتم. حالا چند تا چالش واقعاً جدی برای من: 1- با این اضافه وزن و اینکه هی هر روز بیشتر و بیشتر میشه چه کنم؟ این یک ماه گذشته کلاَ در موقعیتی بودم که همش خوردن و کم تحرکی بود. الان وزن رفته بالا! و یه جوری هم لجام گسیخته داره میره بالا 2- هنوز بلاتکلیف بلاتکلیف ام با خودم! چه کنم چه نکنم. 3- برگشتم روی مود...
-
نیستم
سهشنبه 8 مهر 1399 07:06
یه مدتی نیستم بابت کارهایی که این روزها دارم! ولی زود برمیگردم
-
جوابی ندارم چون حوصله دردسر ندارم!
سهشنبه 25 شهریور 1399 20:37
دیدید گاهی اوقات دوستی و یا آشنایی بعد از مدتها یا شاید سالها میخواد با شما در تماس بشه و باهاتون صحبت کنه و شما هم ساده جواب شون رو میدید و فکر میکنید لابد حس خیرخواهی و سله رحم و این جور چیزها است اما خیلی زود میفهمید چنین چیزی نیست و قصد و منظوری پشت این سلام ها یا احوالپرسی ها و یا از همه مهمتر سوال کردن ها بوده....
-
سه روز تعطیلی- گردش- در خانه ماندن- مختارنامه
سهشنبه 18 شهریور 1399 07:31
این سه روزی که تعطیل بودم هم تمام شد روز اول با چند تا از دوستان رفتیم خارج از شهر و بالاخره بعد از 6 سال از این ایالت اومدم بیرون. اینقدر محیط و طبیعتش زیبا بود که دلم میخواست همانجا بمانم و هرگز برنگردم. خلاصه خوش گذشت. کرونا؟؟؟؟؟ از بین هزاران آدمی که اونجا دیده بودم هیچ کس ماسک نداشت! حتی اون راننده اتوبوس هم از...
-
عاشورای امسال
یکشنبه 9 شهریور 1399 09:58
امسال همه با ماسک نماز ظهر عاشورا را خواندیم.
-
از دست این مردم
شنبه 1 شهریور 1399 07:39
خداییش عجب دوره زمانه سختی شده! ماه محرم شده و اینجایی که هستیم آدم نمیتونه به راحتی تو فیسبوکش اظهار کنه ماه محرم هست و استاتوس و عکس محرمی بزاره مگه اینکه کامنتها و پیامهای طعنه آمیز دیگران را به جون بخره. نه بخاطر مردمان اینجا، بخاطر ایرانیهای اینجا! یعنی در هر کشور مسلمان و یا نیمه مسلمانی یا لاییکی مردمانی هستند...
-
ادامه پست قبلی
پنجشنبه 30 مرداد 1399 07:32
این روزها این دوره ها رو داریم میگذرونیم و هر کدام حداکثر سه روز!!! - برنامه نویسی پایتون (این آسونترینش بوده تا حالا برای من) - مدیریت دیتابیس RDBMS با برنامه اس کیو ال شرکت اوراکل (این تاحالا سخت ترین بوده) - اسکریپت نویسی یونیکس - اسکریپت نویسی پاور شل ویندوز (این مقام دوم) - ITIL یه نوع سیستم مدیریتی برای شرکتهای...
-
دغدغه این روزهای من
جمعه 24 مرداد 1399 08:55
این روزها دارم به این فکر میکنم که چطور میتونم به پدر و مادرم بابت پیدا کردن خانه جدید برای رهن کمک کنم. ارزش پول به شدت پایین اومده و برای همین صاحبخانه گفته که پولتان آماده است. حالا باید حداقل 80 میلیون دیگه بزارن روی قیمت رهن خانه تا تازه بتونن یه خونه مثل اون قبلی پیدا کنند. من نهایتش 20 میلیون بهشون بتونم کمک...
-
قصه احمد و اختر
جمعه 10 مرداد 1399 06:35
در زمانهای خیلی خیلی قدیم در یکی ازمحله های قدیم جوانی بود به اسم احمد که عاشق دختر هم محله ای به اسم اختر شده بود. بالاخره یک روز دل رو به دریا میزنه و میره به خواستگاری اختر اما بابای اختر مخالفت میکنه و میگه تو هیچ آهی در بساط نداری و این حرفش باعث میشه که احمد تصمیم بگیره بره خارج از کشور و کار کنه و بعد از اینکه...
-
و باز هم بازی مورد علاقه من- دو راهی های شیرین
پنجشنبه 9 مرداد 1399 19:32
امروز زنگ اومد و از یک جای دیگه هم برام پیشنهاد کاری اومد این در حالی هست که امروز روز اول کار جدیدم هست! به تماسشون نه نگفتم چون میدونم در بهترین شرایط من تا دو یا سه هفته دیگه بهم میگن که بیا شروع کن و تا اون موقع اینجا رو هم سبک سنگین کردم برای خودم. البته از نظر کلاس کاری صد در صد اینجایی که الان شروع کردم خیلی...
-
چه سوتی ای دادم
شنبه 4 مرداد 1399 07:30
اومدم پروفایل فیسبوکم رو عوض کنم بعد یک قسمتی اش بود که راجع به سوابق کاری بود که حدود 5 سال بود آپدیتش نکرده بودم. امروز گفتم بیا آپدیتش کنم کار الانم که تو وزارت کار هست رو اضافه کردم هر چند که تاریخ شروعش که چهار ماه پیش بود رو هم زده بودم اما نگو این تبدیل شد به یک پست جدید و رفت رو صفحه اول فیسبوکم. از سه ساعت...
-
اوضاع انتقامی شده
جمعه 3 مرداد 1399 06:12
تقریبا نود درصد احتمال اینکه من کار جدیدم رو شروع کنم هست و به جز مواردی که احتمال کمی هست من بزودی کار جدیدم رو شروع میکنم. در زندگی همیشه به خودم میگفتم رضا حرص نخور همه چیز درست میشه اونی که اون بالا هست حواسش به همه چیز هست اما گاهی گوشم بدهکار نیست و بیخودی سر یک موضوعی ناراحت میشم. چند وقت پیش بابت اینکه شرایط...
-
اپلای در دانشگاههای ایران!
پنجشنبه 26 تیر 1399 07:19
یادمه پارسال من لینک اپلای در دانشگاهی را که میخواستم در آنجا درس بخوانم را گذاشته بودم. امروز برام یک ایمیل از بچه های مسجد آمد که بیایید در دانشگاههای ایران ثبت نام کنیم! هم ارزانتر است هم راحتتر هستیم اونجا! حتی بروشورش رو هم فرستاده بودند برام. اینم سایت ثبت نام دانشجوهای خارجی در ایران https://edudotiran.com/...
-
تماشای فیلم
چهارشنبه 25 تیر 1399 07:31
امروز بعد از اینکه یک روز کاملاً اعصاب خورد کننده سر کار داشتم خواستم یک فیلمی رو که قبلا دانلود کرده بودم تماشا کنم. تماشای این فیلم من رو درست برد به 8 سال پیش! و به اون روزهای خطرناک و پر حادثه ای که در افغانستان داشتم. حداقلش یادم افتاد که رضا تو روزهای بدتر از این رو هم گذروندی!
-
فراموشکاری با طعم شبیخون اسپمی
سهشنبه 24 تیر 1399 06:07
روز جمعه با یکی از مدیران استخدامی صحبت کرده بودم و قرار شد تا در مورد اون موضوع بیشتر صحبت کنیم. آخر روز بهم ایمیل زد که روز دوشنبه بعد از ساعت 12 بهم زنگ بزن. منم خیلی خوشحال. امروز بابت مشکلات کاری که داشتم حسابی سرم شلوغ بود و در طول مدت کاری کلا یادم رفت. بعد از اینکه شیفت کاری ام تموم شد و حدود دو ساعت بعدش یادم...
-
مگه میشه عاشق همچین دختری نشد؟
جمعه 20 تیر 1399 02:10
-
بیرون رفتن با یک زوج جوان
سهشنبه 17 تیر 1399 07:50
یک زوج جوان که تازه عروسی کرده اند حدود یک ماه پیش رسیده بودند اینجا و از طریق یکی از دوستانم باهاشون آشنا شدیم که فهمیدم که یکی از اقوام دورم هم هست. به هر حال بعد از صحبت کردن و یک بار دیدنشان از نزدیک تصمیم گرفتم که یکی از آخر هفته ها را باهم بریم بیرون چون این بنده خداها تازه اومدند نه هیچ جا را بلد بودند و هیچ...
-
با من بحث نکن!
شنبه 7 تیر 1399 10:16
امروز در بحث آنلاینی که داشتیم راجع به قانون اسنل صحبت میکردیم و اینکه دانشجوها و استاد معتقد بودند که این قانون در قرن هفده میلادی توسط یک ریاضیدان آلمانی به همین اسم بوجود آمده. یادم بود که زمانی در کتابخانه مدرسه مان در دوره راهنمایی که بودم راجع به این نور و یکی از دانشمندهای ایرانی (آن زمان نه ایران به معنی الان)...
-
کسی یادش هست ؟
شنبه 7 تیر 1399 09:37
خواب خوشی داشته باش .... با پر رویی با ما باش!
-
چه روزی بود امروز
چهارشنبه 28 خرداد 1399 08:44
همه شماره های شانس من یکجا جمع شده بودند ساعت یازده و بیست و دو دقیقه رسیدم اونجا!! وقتی رسیدم و مدارکم رو چک کردند به من گفتند که برو جایگاه شماره 22! و در آخر هم شماره مدرکی که آخرش 777 در ساعتی که دقیقه اش همیشه شماره شانس من بوده! (اینو دیگه نمینویسم) و بعد از همه اینها چه کسی بعدش در مسیر برگشتم در تماس شده بود و...
-
یک هفته مهم در پیش رو دارم
دوشنبه 26 خرداد 1399 08:28
1- هفته قبل خانم مشاور به من ایمیل زده بود و گفت که یک موقعیت شغلی خیلی خوب داریم و همون لحظه به یاد تو افتادم، قراره هفته دیگه امتحان آنلاین بگیریم هستی؟ اولش در جواب نوشتم بله هستم. اما بعدا که موقعیت کاری و درسی ام رو دیدیم بهش ایمیل زدم که اگر میشه سه هفته عقب بندازنش! (مگه میشه من ناز کنم؟ خب اونها میرن یکی دیگه...
-
مصایب کرونایی
جمعه 23 خرداد 1399 08:35
امروز سر کار بودم که خانمی زنگ زد و راجع به بیمه بیکاری اش سوال میکرد. تمام فایلهاش رو جستجو کردم و دیدم بعضی از اطلاعات رو در فرم غلط وارد کرده بود و برای همین سیستم تشخیص داده بود که هیچ کمکی بهش تعلق نگیره. ایشان هم بیشتر از دو ماه در حالی که بخاطر این پاندمی کرونا از کار بیکار شده بود هیچ پولی دریافت نکرده بود. هر...
-
فردی دارای سری به شدت شلوغ
سهشنبه 20 خرداد 1399 00:44
من باز هم فکر کنم گند زدم به زندگی و امور مالی ام که اصلاً قراره هیچ وقت درست نشه! هیچ وقت هم ظاهراً قرار نیست که سرم خلوت تر بشه. هم کار ، هم درس، هم زندگی و هم استرس همه باهم همه جا دنبال من هستند. گاهی اوقات به شدت از خودم و آدمهای اطراف خودم متنفر میشم. انگار همه ماها دارای یک تاریخ مصرفی برای همدیگه هستیم و بعد...
-
و ادامه ماجرای برترها .....
یکشنبه 18 خرداد 1399 09:19
- نمیتوانم نفس بکشم! - کمی آب بیار که سوختم!
-
شنبه و یکشنبه
شنبه 17 خرداد 1399 04:56
همیشه از این دو روز متنفره! باید کاری کنم حداقل یکی شون خوب باشه براش
-
سیستم افتضاح شرقی
جمعه 16 خرداد 1399 10:27
من گاهی اوقات از این سیستم بیخیال و طلبکار منشانه شرقی حسابی کفری میشم! اینجا هر بیزینس و فروشگاهی که اینطوری باشه من با شک و تردید بهشون نگاه میکنم! طرف میاد یه ظرف فالوده رو میفروشه ده دلار!! یا اون یکی تو خونه اش آش سبزی درست میکنه دو برابر قیمت یا رفتن ماسک احتکار کردن حالا دارن دونه ای میفروشند از 5 تا 20 دلار!!...
-
بحث نژادی و ملیتی و خاورمیانه ای حاج رضا!
پنجشنبه 15 خرداد 1399 06:51
نژادپرستی این بحثی است که این روزها به شدت داغ هست. البته هر وقت صحبتش بشه همه ماها یکصدا و در ظاهر میگیم که ما مخالف نژادپرستی هستیم ولی واقعیتش همه ما نژادپرست هستیم! حالا با درصد کمتر یا بیشتر. به نظر من وقتی شما عِرق ملی داشته باشی به نوعی نژادپرست هم میشی! مثلا یک ایرانی وطن پرست و یک آمریکایی وطن پرست احتمال...