وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز
وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز

دو دل

در این آخرین روزهای سال میلادی موضوعی پیش اومده که کاملا ریسکی و دو دل کرده منو. 

یک پیشنهاد کاری جدید برام اومده و من نمیدونم که قبولش بکنم یا نه. 

با قبول کردنش هر چند که میزان درآمدم با درصد قابل توجهی بالاتر میره اما چالشها و مشکلات زیادی رو هم خواهد داشت که مطمئن نیستم هنوز که من بتنونم از پسش بر بیام 

بسم الله و یا علی (ع) مدد 

باید حسابی امشب فکر کنم 

سال نو و برنامه نو

شروع سال نو میلادی جدید پیش رو را به فال نیک میگیرم. میخواهم از این فرصتی که در این چند روز رخصت هستیم استفاده کنم و از زندگی و روزمرگی هایش و تمام دلمشغولی ها و استرس هایش کمی دور باشم و اندکی برای زندگی خودم بیشتر تفکر کنم.
بعد از تلاشها و زحمتهای فراوانی که برای رسیدن به وضعیت فعلی خودم کشیدم به این نتیجه رسیدم که واقعا تلاش و رنج و غصه برای چیزهای فانی بی نتیجه است. در زندگی باید آرام بود و ساده زیست و شکر گزار تمام لحظات و شادی هایی که خداوند برای تو قرار داده است بود.

شروع

آغاز این تعطیلات میتونه یه فرصت خوب برای من باشه برای یک شروع تازه تر! 

میخوام تا میتونم روی هدفهام تمرکز کنم ! 

رضا تو میتونی ! 

برو جلو به امید خدا 

SQL Part 1

What is SQL?
SQL stands for standard query language  and it used for designing and managing databases for our programs. 

types of relations in SQL : 
1-one to one 
ex: every costumer has one address 

2- one to many
one costumer can have many orders 

3- many to many 

ای غایب از نظر

ای غایب از نظر به خدا میسپارمت 

جانم بسوختی و به دل دوست دارمت 

یلدا

شب یلدا شد و شام گشنه کبابه وای

آخه وضع جیبامون بدجورخرابه وای

رنگ گوشتو که کسی الان نمیبینه

هر کی ام دیده لابد ُ  عالیجنابه وای

با این حال پاشو بیا مهمون خونه ام باش

یه لقمه نون البته هیچی نداره لاش

جای میوه و آجیل و هندونه خالی

چیپس و ماست داریم نه چیز .... آب هویجم جاش

هنوزم به ما تو پوزخند میزنی یا نه ؟

کسری بودجه رو از ما میکنی یا نه ؟

بگو جای بنفش شدیم ما لجنی یا نه؟

همه حقوقمو به قبض و قسط دادم

چه کنم بدهکارم به عالم و آدم

نکنه حرفام دردسری باشه

سهم ما بازم گل تو سری باشه

بار

امشب شاید سنگین ترین بار زندگی ام  ر ا از  شانه هایم خالی کردم

بعد از سالها اینقدر گریه کردم که سبک شدم

زندگی همینه گاهی بالا گاهی پایین

و خدا چجوری بخت و تقدیر آدمها رو تعیین کرده خودش یک حکمت بزرگه

ولی امروز اینقدر فهمیدم که من نالایق ترین و عوضی ترین آدمی هستم که خودم تا حالا بخودم دیده


ولی  نازنینم هم رحمان است و هم رحیم

تا چه شود

هفته ای که گذشت

کارهای مختلفی در هفته گذشته انجام دادم

اول از همه ثبت نام برای بیمه سلامتی بود. ای امان ای امان از دست اینها (خودشون میدونند کی ها). برای سال بعد قیمت بیمه رو چهار برابر امسال کردند!

بعد از کلی فرم پر کردن و اطلاعات دادن سهم امسال من طبق معمول ارزانترین و مزخرف ترین بیمه با چهار برابر قیمت پارسال بود که خداییش خیلی زور داره برای من.


برای بیمه ماشین هم اقدام کردم. این یکی شش ماهه بود اما قیمتش همون بود و تغییر زیادی نکرده بود. خدا رو شکر این یکی زیاد اذیت نکرد به جز کارهای ثبت نام و اداری اش .


جشن تولد خواهر زاده ام در هفته قبل بود. ماشالله تعدادشون کم نیستند اما این یکی رو به دلایل خاصی که دارم  من خیلی هواش رو دارم . پارسال که همه رو سورپرایز کرده بودم و درست همان روز براشون کیک تولد سفارش داده بودم و اینقدر خوشحال شده بود که کلی ویس و پیام فرستاده بود مادرم و آبجی ام هم واقعا خوشحال شده بودند. امسال اون یکی آبجی که مادرش نبود بهم یاد آوری کرد که این جمعه میخواهیم جشن تولدش رو بگیریم و گفت بازم میخواهیم سورپرایز باشه و همه هماهنگی ها را میکنم که حتی مادرش هم سورپرایز بشه. خلاصه باز هم قرار بر این بود که کیک رو من سفارش بدم. خب مثل اینکه کیک دیرتر به دستشون رسیده بود آبجی ام هم زنگ میزد میگفت شماره شیرینی فروشه رو بده و منم واقعا شماره شون رو نداشتم و بالاخره اینها جشن تولد رو بدون کیک شروع کردند. خواهرزاده ام خوشحال شد که براش جشن گرفتند و حتی شکایت هم نکرد که چرا کیک نیست (فداش بشم که چقدر باهوش و دلسوزه)‌ و تقریبا آخرهای جشن تولدش بود که زنگ خونه رو زدند و کیک تولد رو رسوندند.  هر چند که اولش از دست آبجی ام ناراحت شدم که چرا صبر نکرد کیک برسه و بعد جشن رو بگیره اما بعدا دیدم اینطوری سورپرایزش بیشتر شد براش چون دیگه باورش شده بود که دایی رضا چیزی نمیفرسته که کیک رسید!‌


این روزها دارم سعی میکنم نحوه راه رفتنم رو کنترل کنم! شاید جالب باشه اما چون قدم کمی بلند هست زیاد پشت میز و کامپیوتر هستم و سبک عجیب زندگی زیاد خم میشم و تا حدی قوز دار وایمستادم اما حالا به این نتیجه رسیدم که همینطوری صاف وایستم و دیگه برای این و اون (مخصوصا این پیرمرد نفرت برانگیز)‌ خودم رو خم نکنم! و نتیجه خوبی هم داد بهم. چون همیشه یک احساس کمر درد و پا درد خفیفی داشتم اما حالا با این تمرین راست و کشیده ایستادن و راه رفتن این درد رو کمتر احساس میکنم


همینطور دارم سعی میکنم بیشتز از زندگی و راهی که دارم پیش میگیرم بدونم ! گاهی به این فکر میکنم که مسیرم رو به کل تغییر بدم و یه راه دیگه رو در پیش بکیرم اما هنوزم نمیدونم که چیکار کنم. فقط دارم فکر میکنم و فکر میکنم


هفته بعد روز جمعه پارتی سالانه برای جشن کریسمس  از طرف رییس مون هست که معمولا یک هفته زودتر از خود کریسمس میگیرند هست و من هنوزم مرددم که برم یا نه


در ضمن فامیلهای مهندس هم ما رو دعوت کرده برای جشن کریسمس البته دو هفته بعدش


راستی یک کامپیوتر جدید هم سفارش دادم و بزودی قراره برسه دستم


خداییش من چقدر کار دارم ها


امشب

چه فرخنده شبی بود امشب

نرود هرگز از یادم


هر دم از این باغ بری میرسد

گاهی اوقات من از زمین و زمان و از این جماعت حسابی شاکی میشم. نمونه اش امروز وقتی تو رسانه های اجتماعی کلیپی رو دیدم که یک پسرک بیچاره که ظاهرا آشغالها را میگشته میندازند تو سطل آشغال و فیلم میگیرند و کلی هم بهش میخندند. پسرک بیچاره از سطل اومد بیرون و هاج و واج نگاه میکرد. احساسش رو کاملا درک میکردم چون تقریبا عین همین حالت و روزها رو خودم هم دیده بودم.هر طرف نگاه میکرد همه به چشم دیگه ای میدیدنش حتی اونی که به ظاهر دلش سوخته.  نمیتونست داد بزنه که مبادا اون عده وحشی بریزن سرش.  نمیتونست گریه کنه و  یا نمیتونست به بدبختی خودش با اونها بخنده. توی دلش لبریز از خشم و انتقام و کینه بود اما حتی نمیتونست اونو با صورتش اظهار کنه! فقط مونده که خدایا چرا من باید اینجا تو کشور غریب گیر یک عده اینطوری بیفتم که افغانستانی بودن من باعث شده اینطوری به خودشون جرات این کار رو بدند.

بعد از چند وقت کلیپ دستگیری این افراد رو دیدم که به ظاهر پشیمان بودند اما هر بار که این آدم میگفت پشیمانم بیشتر یاد اونهایی میفتادم که بعد از اینکه از کشور خارج شدند بیشتر وحشی و هار شدند.

بعد از اون کلیپ کنسرت شادمهر عقیلی رو دیدم که به انگلیسی میگه اگر شما ایرانی نیستید از این کنسرت برید بیرون! خبر اونقدر تو رسانه های اینجایی پیچید که حتی به بی بی سی فارسی هم رسید و صد البته معلوم بود که رسانه های ایرانی (چه داخل ایران و چه خارج ایران) یا اصلا به این موضوع نپرداختند یا یک اشاره کوچک کردند.

البته چون خیلی دیرتر این کلیپها را دیدم بعدش تو صفحه فیسبوک خود شادمهر هم توضیحاتش رو خوندم که نوشته بود داشتم سرود ای ایران رو میخوندم یه خانمی که ظاهرا افغانستانی هم بوده گفته این سرود رو نخونید ما که ایرانی نیستیم. و شادمهر هم به ایشون گفته بره بیرون و اصلاْ منظورش همه حضار در سالن نبوده!

خب عزیز من اگر شما منظورت با اون خانم بوده که به خودش میگفتی نه اینکه تو بلندگو به همه حاضرین بگی

بعدش هم این کلمه اگه راضی نیستی برو بیرون خودش یه جور توهین است . شادمهر خودش زنش فیلیپینی آمریکایی هست و سالهاست که از ایران مهاجرت کرده و جامعه مهاجر رو حداقل از نزدیک حس کرده.   معمولا تو کنسرت های خارج از کشور بحث فارسی زبان بودن مهمتر از کجایی بودن هست. من مطمینم اگر اون فردی که اعتراض کرده بود کسی غیر از اهل افغانستان و یا عرب (جدیدا ضد عرب بودن هم افتخار شده) شادمهر به خودش جرات نمیداد اونطوری تو بلندگو به حاضرین بگه اگه خوشتون نمیاد برید بیرون.


گاهی خیلی ناراحت میشم از دست این نژاد برتر ایرانی!‌ البته دور از خیلی از نازنینها