ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هفته پیش واقعا به سختی تونستم با رئیس صحبت کنم و بهش بگم که دو هفته دیگه من کارم رو رها میکنم. یعنی بگم کار خیلی سختی بود اما باید این کار انجام میشد تا اونها هم از قبل بدونند و بتونند تصمیم بگیرند و برنامه ریزی خودشون رو بکنند.
شاید برای شرکت بزرگی مثل اونها این کار اونقدرها هم سخت نباشه اما برای من که اون شرکت خانه دومم شده بود واقعا سخت است و میدانید که دوری از خانه چقدر سخت و ترسناک است.
این کاری که کردم یک ریسک بزرگ بود. به هر حال باید از چیزی دل میکند و میبریدم تا به چیزی برسم. هنوز هم نمیدونم که در کار جدید چقدر موفق میشم. به همه گفتم احتمال نود درصد موفق میشم و میجنگم و اونجا میمونم. اما تو دلم خدا میدونه که پنجاه درصد هست همه چیز!
این استرس و ترس نمیزاره من کاری بکنم! فقط خدا کنه این سردرگمی و استرس هر چه زودتر تموم بشه.