وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز
وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز

تفاوت اعتقاد ها

امروز موقع ناهار خانمی که در پذیرش کار میکرد با من در یک میز ناهار بود. خیلی آهسته و با طمانینه غذا میخورد و همزمان داشت یک فرم رو پر میکرد.

یک کیف چرمی نامتعارف هم کنارش بود. احساس فضولی ام گل کرد و گفتم ببخشید این کیف چیه؟ یه نگاه کرد بهم و خندید و کیف را باز کرد که توش دو تا کتاب بود.

یکی از کتابها خیلی کهنه و رنگ رو رفته و با جلدی چرمی بود و اون یکی دیگه کمی نو تر به نظر میرسید. بهم گفت این یکی انجیل است و اون یکی دفتر خاطراتم هست.


با پر رویی تمام گفتم میتونم اون کتاب انجیل رو ببینم. گفت اشکالی نداره

گفتم میدونی این بار اولم هست که کتاب انجیل رو دستم میگیرم از تعجب داشت شاخ در میاورد. داشتم کتاب رو وارسی میکردم کتاب چاپ کره جنوبی بود ظاهرا. گفتم چه جالب این کتاب کره ای هست! خانم تعجب کرد و گفت من ۱۵ ساله این کتاب رو دارم و تا حالا متوجه نشده بودم. بعد گفت تو واقعا تو زندگی ات کتاب انجیل رو دستت نگرفتی ؟ گفتم نه و این بار اوله

براش خیلی جالب بود که بدونه من چه احساسی دارم

روی جلد کتاب نوشته شده بود انجیل ویرایش پادشاه جیمز. پرسیدم این ویرایش مربوط به کدام شاخه مسیحیت میشه . گفت منظورت چیه گفتم مثلا  ارتودوکس پروتستان کاتولیک پروسبتریان باپتیست کدومش شما هستید؟ گفت ما هیچ کدوم ما فقط مسیحی هستیم گفتم امکان نداره باید یکی از اینا باشی گفت نه کلیسای ما اینطوری نیست و ما فقط مسیحی هستیم بهش گفتم ولی باید یکی از شاخه های مسیحیت باشید و ازش پرسیدم فرق این ویرایش با ویرایش های دیگه چیه و چرا شما این ویرایش رو نسبت به ویرایشهای دیگه انتخاب کردید ؟

در حالیکه ساکت بود و داشت غذاش رو میخورد به من که داشتم لقمه بزرگی تو دهنم میچپوندم نگاه کرد و گفت واقعا نمیدونم و بعدش  ازم تشکر کرد که چیزی رو بهش گفتم که نمیدونست و گفت که باید بره راجع بهش سوال کنه

الان دارم با خودم فکر میکنم که حدود چهار سال پیش یک ایرانی را در شهرمان دیدم که اصرار داشت از نزدیک ببینمش و من را به کلیسای خودشون  دعوت کرد در حالیکه اصلا من انتطارش رو نداشتم و وقتی ازش درباره انجیل لوقا که در دست همشون بود همین سوالها رو کردم با ناراحتی و عصبانیت باهام برخورد کردند. 


نظرات 2 + ارسال نظر
نل شنبه 11 آبان 1398 ساعت 13:08

قبول دارم ما ایرانیها زود همه چیو بهم میبافیم
من خودم ۶_۷ سال پیش اینجوری بودم.سریع گارد میگرفتم.
الان اینقدر منعطف شدم که نمیفهمم چرا بعضیها اینقدر بحث میکنن؟از رفتار زشت خودم شرمگینممم(ادب رعایت میکردماا..ولی هییی کش میدادم تا اثبات کنم درست میگممم)
و واقعا فراری شدم از بحث و جدل..خصوصااا در بحث اعتقادی

ب ی اصل اعتقاد پیدا کردم که من همه چیو نمیدونم.چرا اینقدر پافشاری میکنم که «من درست میگم؟»
اگر طرف با طمانینه حرف بزنه.گوش میکنم.گاهی میگذرم گاهی میرم تحقیق میکنم.
اما واقعیت فراریم از بحث‌ کردن

این تا حدی سرگذشت خود من هم هست

soly پنج‌شنبه 9 آبان 1398 ساعت 09:18 http://www.soly61.blogsky.com

سلام
عالی بود.

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد