| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | |||
| 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
| 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
| 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
| 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یکی از وحشتناک ترین چیزهای جهان همین نظام پزشکی و سلامتی هست! هر قیمتی دلشون خواست میدن هر کاری دلشون خواست میکنند همه باید این دکترها رو به خاطر کارشون تقدیس کنند (نه به خاطر اون همه پولی که میگیرند) .
دکترهای این دوره زمونه همه تاجر شدند! حق ویزیت این قدر باید بدی و داروهایی رو که من میگم از داروخونه هایی که من میگم میگیری و بعد جاهایی که من میگم میری آزمایش میدی!
اعصاب نداریم بخدا
دوشنبه و سه شنبه که مصادف است با اعیاد نیمه شعبان و از بخت بد من مصادف با امتحان ریاضی گسسته ، این که هیچ. اصلاً نمیرسم برم.
آخر هفته رو هم از طرف دوستان مسجدی اعلام کردند که پیک نیک دسته جمعی میرند خارج از شهر کنار یکی از دریاچه ها! که این رو هم به احتمال زیاد نمیرسم برم! (اینبار البته درسی نیست ) .
اینو بگم من یک آدم افراطی و تندرو دینی نیستم، راجع به این موضوع سالها با خودم درگیر بودم حالا فعلاً که در این نتیجه هستم که هی زود بابت هر مسئله ای جو گیر نشم! وقتی با یک جمع حال میکنم و اون جمع بهم احترام میزارن و کاری بهم ندارند دیگه مشکل من چیه که بخوام راجع بهشون نظر بدم. من باهاشون زندگی ام رو میکنم و ازش لذت هم میبرم.
فردا هم که نوبت دکتر دارم و هنوز سر کار اعلام نکردم که ممکنه زودتر تعطیل کنم (حتما صداشون در میاد بابت این کار)
این وسط امتحان امشب درس برنامه نویسی رو خوب دادم حداقل!
دارم میپکم از خستگی کی این دو هفته تموم بشه چند روز نفس راحت بکشیم
هوا بسیار عالی و دلپذیر، صدای بلبل و بوی خوش گل از بیرون میاد!
همه چیز آماده برای بیرون رفتن و قدم زدن در دل طبیعت و دمی چند آساییدن!
اما این وسط من باید بشینم خونه و برای امتحانهای هفته بعد بخونم!
اینطوریه که جوونیمون حروم میشه دیگه!
این عکس رو همین الان از پنجره اتاقم گرفتم
در ابتدا می بایست تعریف صحیحی از نوع شمارشی enum ارائه داد و در ادامه به نحوه استفاده از آن پرداخت. برای توضیح این موضوع از یک مثال استفاده می کنیم. فرض کنید می خواهید یک برنامه حسابداری بنویسید که در آن حقوق نظافت چی 3 واحد پول، حقوق منشی 5 واحد پول، حقوق کارمندان 6 واحد پول و حقوق کارشناسان 8 واحد پول باشد و در ادامه قصد دارید تا جمع پرداختی را محاسبه کنید...
راه اول بدون استفاده از enum)
در این روش می توانید مقدار حقوق هر فرد را جمع کنید که در این حالت خروجی برابر مقدار پرداختی در سر ماه خواهد بود. ولی در این روش دو مشکل وجود دارد. یکی اینکه اگر تعداد افراد شاغل در شرکت زیاد باشد، باید از یک دفترچه راهنما استفاده کنید تا فراموش نکنید که مثلا حقوق کارمند چند واحد پول بوده است و دیگر اینکه اگر فردی برنامه ی شما را بخواند متوجه نمی شود که 6 واحد پول به چه معناست. برای رفع این مشکلات از نوع شمارشی enum استفاده می کنیم. برای مشاهده جزییات به ادامه توجه کنید.
راه دوم با استفاده از enum)
ساده و صریح بگویم: در واقع در این روش کارمند را به معنای 6 واحد پول در نظر می گیریم و به کامپایلر می گوییم هر کجا نام کارمند را دید به جای آن 6 واحد پول جایگزین کن. به این صورت هم مشکل اول حل می شود (چرا که تنها یک بار حقوق کارمند را مشخص می کنیم و در ادامه تنها از آن استفاده می کنیم) و هم مشکل دوم. (چرا که به جای مقدار حقوق، نام کارمند را قرار می دهیم.)
زبان برنامهنویسی C از دو نوع متغیر پشتیبانی میکند: متغیرهای معمولی و اشارهگرها (متغیرهای حاوی آدرس حافظه). زبان ++C نوع سومی را به این مجموعه اضافه کرده است: متغیرهای مرجع (Reference).
متغیرهای مرجع از روی دو نوع دیگر ساخته میشود و به نوعی میتوان گفت نام مستعار برای متغیر اصلی به حساب میآید. برای تعریف متغیر مرجع از عملگر & استفاده میکنیم:
| 1 | int a; |
| 2 | int &b = a; |
عبارت فوق متغیر b را مرجعی برای a معرفی میکند. از این کد به بعد متغیرهای a و b معادل هم هستند. یعنی تغییرات a در b و تغییرات b در aتاثیر میگذارد. در واقع a و b از یک محل حافظه استفاده میکنند؛ یا اینکه یک خانهی حافظه، دو نام متفاوت دارد.
کاربرد اصلی متغیرهای مرجع را میتوان در انتقال اطلاعات به توابع و بالعکس دید. همانطور که میدانید در زبان C دو روش برای انتقال اطلاعات به تابع و بالعکس وجود دارد: مقدار و اشارهگر. زمانی که از روش اول استفاده میکنیم، آرگومان متناظر با پارامتر تابع فقط یک کپی از مقدار آن پارامتر را دارد. یعنی تغییر متغیر آرگومان تاثیری در متغیر پارامتر ندارد.
منبع الگوریتم ها
متغییرهای مرجع در سه جا به درد میخورند
1- هنگامی که داده های برگشتی ما بیشتر از یکی باشد
2- برای تغییر پارامتر اصلی
3- برای ذخیره کمتر حافظ و زمان
خوبی تابع این است که یک بخش کاملاً مجزا در برنامه نویسی است که میشه اون رو جداگانه کد نویسی کرد، کامپایل کرد، و حتی دیباگ کرد. مثل ماژول میمونه. در یک زمان چند نفر میتونند به طور همزمان روی یک برنامه کار کنند که دارای چندین تابع هست و هر نفر یک تابع رو روش کار کنه.
چند از تابع ها مهم و معروف در سی پلس
sqrt
pow
floor
ceil
abs
fabs
islower
isupper
return
هدر تابع های ریاضی معمولاً cmath هست و باید این هدر رو در ابتدای برنامه ذکر کنیم تا بتونیم از تابع هاش استفاده کنیم
امروز سر کارم بودم که یکی از مدیرها اومد و گفت میخواهیم یک نفر دیگه هم به بخش شما اضافه کنیم. برای همین با یک نفر مصاحبه داشتیم و قراره امروز بطور آزمایشی بیاد اینجا و این مسئولیت رو به من دادند که در هنگام آزمایش ایشان با این فرد همکاری کنم و مواد لازم و کاری که قرار هست بکنه رو بهش بگم.
کمی هیجان زده و البته دچار استرس شده بودم! تا حالا همچین وظیفه ای با این سن کم و تجربه ناچیز به من محول نشده بود.
وقتی از نزدیک ایشان را دیدم فهمیدم که یک خانم نسبتاً جوان هست. لازم به ذکره که تو این بخشی که ما کار میکنیم هیچ خانمی کار نمیکنه و همون لحظه میتونستم احساس کنم که این خانم اصلاً احساس راحتی نخواهد داشت که در کنار این همه مرد کار کنه.
اما اصلاً این چیزها رو به روی خودش نیاورد و گفت خیلی راحتم که اینجا کار بکنم.
بعد از معرفی شان توسط جناب مدیر، ایشان از من خواستند که یکی از نمونه ها را به این خانم بسپارم و ایشان روی اون کار کنند. در مقایسه با کارهایی که میکردیم کار خیلی ساده و پیش پا افتاده ای بود.
من تمام وسایل لازم رو بهشون دادم و توضیحات کافی در مورد نحوه اجرای کار و چگونگی اش رو دادم.
بعد از چند دقیقه گفت که "لطفاً منو راهنمایی کن من نمیدونم که از کجا باید شروع کنم" . چهره ملتمسانه ای داشت.
سعی کردم که تا میتونم بهش کمک کنم.
میگفت توی خونه کار میکنه ولی درآمد بالایی نداره. میخواست بیشتر پول در بیاره. براش مهم نبود که تو چه محیطی و با چه کسانی کار بکنه! اصلاً بهش فکر نمیکرد. و با وجود اینکه خیلی از کارها رو بلد نبود به جای اینکه تسلیم بشه سعی میکرد روش انجام دادنش رو یاد بگیره!
و بالاخره کار مورد نظر را تمام کرد.
بعد از اتمام کار آقای مدیر ایشان را در دفترش خواست و ایشان رفتند.
بعد از چند ساعت آقای مدیر اومد بهم گفت که ایشان بیش از حد آهسته بودند و فکر نکنم که بتونیم استخدامش کنیم. نظر تو راجع بهش چیه؟
گفتم ایشان عالی بودند! مهمتر از هر چیزی اون اشتیاقش به یادگیری بود.
واقعاً هم عالی بود
من چقدر این فصل رو دوست دارم. ای کاش اصلاً در این فصل به دنیا میومدم و ای کاش اقلاً در این فصل از دنیا برم!
همه چیز زیبا، حتی افراد هم زیباترند، همه جا خوشبو. بهار حتی بارانش هم قشنگتر. هر چقدر از خوبی این فصل بگم کم گفتم.
در میان ماههای این فصل، اردیبهشت البته که یک چیز دیگه است! اصلاً من از خود بی خود میشم در این ماه! الکی خوش میشم! عاشق میشم!
جالب تر اینه که اردیبهشت (البته نیمه دومش) مصادف است با ماه می در تقویم خارجی.
این می، منو یاد اون می میندازه! با همون حالت عرفانیش! با همون ظرافتش!
شاید اون زمان مگه میشده شاعرا با دیدن این همه زیبایی در ماه می اردیبهشت مدهوش و حیران نشوند و رو به باد گساری نیارند!
حالا شما به این معجون شهر شیراز رو هم اضافه کنید!
دیگه چه شود.
امروز توی راه بودم شیشه ماشین رو پایین کشیدم تا این هوای زیبای بهاری دم غروب رو استشمام کنم.
یادم اومد اون روزها که شیراز بودم، بهار ها که میشد، زودتر از کار تعطیل میکردم و زودتر میومدم خونه. درست مثل امشب. بوی غذایی که مادرم درست میکرد با بوی گلهای توی حیاط و بهار نارنج های درخت نارنج مخلوط میشد. چه شبهایی بود.
یه لحظه دیدم چشمام خیس خیس شدند.
مگه میشه دلتنگ اون بهارها نشد؟
حدود یک ماه پیش بود که به سرم زد آخر هفته ای برم به یک شهر ساحلی و خلاصه یک آب و هوایی عوض کنم. از شهر ما تا اونجا حدود پنج ساعت راه بود و من تا حالا اینقدر طولانی رانندگی نکرده بودم و این شد که آخرهای مسیر کمی بی حوصله شدم و تندتر از حد مجاز رانندگی کردم تا بلکه زودتر به مقصد برسم.
سریع رفتن من همانا و متوقف شدن توسط پلیس همانا!
کاشکی حداقل تو مسیر بازگشت متوقف میشدم اینطوری حداقل بقیه سفر ضد حال نمیشد.
به هر حال با گرفتن برگه جریمه قرار شد که من یا با مرجع مربوطه تماس بگیرم یا جریمه این سرعت بالا رو بپردازم. بعد از دو دو تا چهار تا کردن دیدم که صحبت کردن با مرجع و پرداخت هزینه بررسی درخواست و گرفتن کلاس آموزشی مرتبط با ایمنی رانندگی ارزونتر در میاد.
الان کلی از وقتم تلف شده در حالی میتونستم همون اول جریمه رو پرداخت میکردم و خودم رو خلاص میکردم البته فرق دیگه اش هم این بود که اگر جریمه را میدادم اونوقت توی سوابق رانندگی ام ثبت میشد که در آینده برام گرونتر در میومد.
به هر حال کاریه که شده!
شاید زمانی این موضوع برام فرق میکرد اما الان برای من اینطوریه!
من روزهای شنبه رو بیشتر از هر روز دیگری دوست دارم! اون هم به خاطر اینکه تقریباً از هر چیزی فارغ هستی! اگر سر کار هم بروی زیاد نیاز نیست مثل روزهای دیگه جدی باشی و در ضمن شنبه شب میتونی تا دیر وقت بیدار باشی و هر کاری که دوست داری بکنی چون فرداش یکشنبه است! سکوت وحشتناک روزهای یکشنبه بعدازظهر رو (که همین الان هم هست) رو اصلاً و ابداً دوست ندارم. خیلی بده.
کاش آدم اون قدر بی نیاز از این دنیا باشه که هر روز براش شنبه باشه!