وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز
وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز

هفته ای که گذشت

کارهای مختلفی در هفته گذشته انجام دادم

اول از همه ثبت نام برای بیمه سلامتی بود. ای امان ای امان از دست اینها (خودشون میدونند کی ها). برای سال بعد قیمت بیمه رو چهار برابر امسال کردند!

بعد از کلی فرم پر کردن و اطلاعات دادن سهم امسال من طبق معمول ارزانترین و مزخرف ترین بیمه با چهار برابر قیمت پارسال بود که خداییش خیلی زور داره برای من.


برای بیمه ماشین هم اقدام کردم. این یکی شش ماهه بود اما قیمتش همون بود و تغییر زیادی نکرده بود. خدا رو شکر این یکی زیاد اذیت نکرد به جز کارهای ثبت نام و اداری اش .


جشن تولد خواهر زاده ام در هفته قبل بود. ماشالله تعدادشون کم نیستند اما این یکی رو به دلایل خاصی که دارم  من خیلی هواش رو دارم . پارسال که همه رو سورپرایز کرده بودم و درست همان روز براشون کیک تولد سفارش داده بودم و اینقدر خوشحال شده بود که کلی ویس و پیام فرستاده بود مادرم و آبجی ام هم واقعا خوشحال شده بودند. امسال اون یکی آبجی که مادرش نبود بهم یاد آوری کرد که این جمعه میخواهیم جشن تولدش رو بگیریم و گفت بازم میخواهیم سورپرایز باشه و همه هماهنگی ها را میکنم که حتی مادرش هم سورپرایز بشه. خلاصه باز هم قرار بر این بود که کیک رو من سفارش بدم. خب مثل اینکه کیک دیرتر به دستشون رسیده بود آبجی ام هم زنگ میزد میگفت شماره شیرینی فروشه رو بده و منم واقعا شماره شون رو نداشتم و بالاخره اینها جشن تولد رو بدون کیک شروع کردند. خواهرزاده ام خوشحال شد که براش جشن گرفتند و حتی شکایت هم نکرد که چرا کیک نیست (فداش بشم که چقدر باهوش و دلسوزه)‌ و تقریبا آخرهای جشن تولدش بود که زنگ خونه رو زدند و کیک تولد رو رسوندند.  هر چند که اولش از دست آبجی ام ناراحت شدم که چرا صبر نکرد کیک برسه و بعد جشن رو بگیره اما بعدا دیدم اینطوری سورپرایزش بیشتر شد براش چون دیگه باورش شده بود که دایی رضا چیزی نمیفرسته که کیک رسید!‌


این روزها دارم سعی میکنم نحوه راه رفتنم رو کنترل کنم! شاید جالب باشه اما چون قدم کمی بلند هست زیاد پشت میز و کامپیوتر هستم و سبک عجیب زندگی زیاد خم میشم و تا حدی قوز دار وایمستادم اما حالا به این نتیجه رسیدم که همینطوری صاف وایستم و دیگه برای این و اون (مخصوصا این پیرمرد نفرت برانگیز)‌ خودم رو خم نکنم! و نتیجه خوبی هم داد بهم. چون همیشه یک احساس کمر درد و پا درد خفیفی داشتم اما حالا با این تمرین راست و کشیده ایستادن و راه رفتن این درد رو کمتر احساس میکنم


همینطور دارم سعی میکنم بیشتز از زندگی و راهی که دارم پیش میگیرم بدونم ! گاهی به این فکر میکنم که مسیرم رو به کل تغییر بدم و یه راه دیگه رو در پیش بکیرم اما هنوزم نمیدونم که چیکار کنم. فقط دارم فکر میکنم و فکر میکنم


هفته بعد روز جمعه پارتی سالانه برای جشن کریسمس  از طرف رییس مون هست که معمولا یک هفته زودتر از خود کریسمس میگیرند هست و من هنوزم مرددم که برم یا نه


در ضمن فامیلهای مهندس هم ما رو دعوت کرده برای جشن کریسمس البته دو هفته بعدش


راستی یک کامپیوتر جدید هم سفارش دادم و بزودی قراره برسه دستم


خداییش من چقدر کار دارم ها


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد