وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز
وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

وبلاگ شخصی مستر حاج رضا

در اینجا میخوام فقط بنویسم! درهم و نامربوط! همه چیز

مهمانی ها

امشب یه جایی برای ختم قرآن دعوت بودم. یکی از بچه ها مادر زنش فوت کرده بود و براش ختم قران چهلمش گرفته بودند. خونه شون اون طرف شهر بود و مجبور بودم یک ساعت رانندگی کنم تا برسم. تو این جور مراسم ها چند تا چیز همیشه منو اذیت میکنه. 

اول از همه غذا! ماشالله همه جا هم گوشت سرو میکنند و من مجبورم به همه توضیح بدم که من گوشت نمیخورم! بعضی ها خوبن و درک میکنند اما بعضی ها شورش رو در میارن و دستپاچه میرن یه غذای دیگه درست میکنند که معمولاً اون هم افتضاح است. کلاً من بد خوراک هستم، هر چیزی رو نمیخورم. بدترین حالت ماجرا اینه که یه عده شروع میکنند به مسخره کردن و طعنه زدن به من! 

خدا پدر اون کسی که سیستم بوفه رو تو مهمونی های اینجا رسم کرد رو بیامرزه. اینطوری خیلی خیلی بهتره. یاد اون روزهای چند سال پیش که این رسم نبود میفتم که میزبان باید برای همه غذا میکشید و مجبور بودی بخوریش! 

مشکل دومی که در مهمانی ها دارم اینه که همه ازم سوالهای خصوصی میکنند! البته من خیلی آدم اجتماعی ای هستم و برای همین هم منو همیشه دعوت میکنند. اما هر بار باید جواب یکی رو بدم. خب دوست ندارم جواب بدم چرا این قدر با سوال کردنتون آدم رو تحت فشار قرار میدید. این چند تا سوال همیشه ازم میشه:

مجردی یا متاهل؟- درآمدت چقدره؟ چند در میاری؟- فلان چیز رو چند خریدی؟- چند قسط خونه ات رو میدی؟ - چقدر از درسهات مونده؟ 


مشکل سومی که من تو مهمونی ها دارم اینه که بعضی ها خیلی خودشون رو بزرگ جلوه میدند. هی میگن ما اینیم و اینقدر در میاریم و ماشینمون اینه و خونمون تو این نقطه شهره و ما هم در جواب باید اینها رو تحسین کنیم. حالا هر چی درمیاری نوش جونت تو رو خدا سرکوفتش رو به ما نزنید که چرا مثل شما نیستیم! 


به هر حال با همه بدی هایی که این مهمونی ها داره خوبی های خاص خودش رو هم داره! این یکی چون ختم قرآن بود باید یه کم جدی تر میبودیم و یک جزء قرآن رو تموم میکردیم تا بتونیم حرف بزنیم. اما مهمانی های شادتر همیشه خوش هم میگذره. 

نظرات 6 + ارسال نظر
Baran چهارشنبه 6 تیر 1397 ساعت 23:07 http://haftaflakblue.blogsky.com/

یک ساعت توی جاده ؛آن هم در شب .خیلی عالیِ.البته با برگشت، دوساعت درجاده و شب سلیس...
خدا رحمت کنه؛مادرخانم یکی از بچه ها رو
اینجا به آن دسته از انسانهایی که ،
هرچیزی رو نمیخورن ؛خوش خوراک میگن.

یادم نمیاد؟در کدام روایت خوندم که:وقتی با شخصی دوست هستین ،از والدینش و خواهر برادرهاش بپرسین...که در پایداری دوستی بین انسانها تاثیر گذاره..
باتوجه با رفتار خیلی اجتماعی شما ؛طبعا این سوالات پیش میاد.
که منم با بهامین بانو موافقم،که فقط یه لبخندو جواب مختصر،...
اما بعضی ها گیر سه پیچ هستن و میگن؛جان من؟راست شو بگو...یعنی با اون لبخنده فکر میکنن،سرکارن وهی قسم وآیه؛اونجاست که لبخنده جواب نمیده ومجبوری بزنیم زیر گریه

مشکل سومی.

خدا براتون ثواب بده و همیشه به شادی و خرم زی

مرسی از کامنت زیبایتان. اتفاقاً در رسومات ما، همیشه هنگام احوالپرسی جویای حال خانواده هم میشیم.
من خوش خوراکم؟؟؟ ههههه چه دید خوبی دارید شما به مسائل

engineer چهارشنبه 6 تیر 1397 ساعت 22:00

من یه سوال دارم
چرا گوشت نمیخورید؟

اینم یکی از همون سوالها بود.

Maryam.k چهارشنبه 6 تیر 1397 ساعت 01:35 http://dreamlandd.blogsky.com

خیلی سخته مجبور باشی بخاطر اعتقاد و سلیقه شخصیت به همه توضیح بدی :(

آره و مخصوصاً طرف مقابلت اصلاً نفهمه

بهامین سه‌شنبه 5 تیر 1397 ساعت 16:42 http://notbookman.blogsky.com

نکنه راجع منم این باور دارن خخخخخ
البته نه اونقدر لبخند عمیق و محسوس خیلی زیرپوستی

بهامین سه‌شنبه 5 تیر 1397 ساعت 02:00 http://notbookman.blogsky.com

حساسیت قبل نسبت به سوالاتشون که...
بهامین کی درست تموم شد
آزمون چه کردی
کجا مشغول کاری
و....
دیگه ندارم..
فقط یا لبخند و یه جواب مختصر سدی میشم جلو کنجکاوی بی موردشون

من لبخند بزنم فکر میکنند خل و چل شدم

بهامین دوشنبه 4 تیر 1397 ساعت 08:58 http://notbookman.blogsky.com

این سوال پرسیدن همیشه زجر آوره...
من مدتی بیخیال شدم نسبت به این سبک پرسیدن سوالات.

خب بعدش چیکار کردی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد