ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
یکی از همکلاسی های دوره دانشگاه رو چون پدرش با من هموطن بود رو یادم بود. درسش افتضاح بود و برای همین در دانشگاهی که میخواستیم قبول نشد اما من شدم. در نهایت فلاکت و سردرگمی بود. تو یه مغازه پیتزافروشی به عنوان شاگرد کار میکرد. ولی چون میدونستم استعداد عالی ای داره دستش رو گرفتم و تا میتونستم بهش روحیه دادم و راهنمایی اش کردم و آوردمش توی دوره خودمون که هیچ ایده و نظری در موردش نداشت و حتی نمیدونست چطور شروع کنه. ولی کمکش کردم و بهش روحیه دادم و خودش هم شروع کرد به تلاش و پیشرفت.
تا اینکه در یک مصاحبه کاری در یک شرکت بزرگ قبول شد و حالا مشغول به کار شده! درآمدش هم خیلی خیلی بیشتر از درآمد من. هم کار باکلاس و آینده دار هم وضع مالیش خوب شد.
ولی تو بگو اگر یک تشکر خشک و خالی کرده باشه! تو بگو اگر حتی یک زنگ بهم زده باشه بعد از شروع به کارش. تو بگو حتی اگر یک پیام داده باشه!
انگار ما از اول نبودیم و نیستیم!
اینطور آدمها را که میبینم با خودم فکر میکنم چرا من همیشه سعی میکنم به مردم کمک کنم! واقعا چرا؟